رمــــــــــــز موفقیت

یکشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۲۳
22:3
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫عکس رمز موفقیت‬‎

 

رمــــــــــــز موفقیت

وقتی از «مایکل شوماخر»، قهرمان هفت دور از مسابقات اتومبیلرانی فرمول یک جهان، رمز موفقیتش را پرسیدند، او در جواب فقط یک جمله گفت: 

«تنها رمز موفقیت من این است، زمانی که دیگران ترمز می گیرند، من گاز می دهم!»

نتیجه: 

مطالعه کن، وقتی که دیگران در خوابند.

تصمیم بگیر، وقتی که دیگران مُردّدند.

خود را آماده کن، وقتی که دیگران در خیال پردازیند.

شروع کن، وقتی که دیگران در حال تعللند. 

کار کن، وقتی که دیگران در حال آرزو کردنند. 

صرفه جویی کن، وقتی که دیگران در حال تلف کردنند. 

گوش کن، وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند. 

لبخند بزن، وقتی که دیگران خشمگینند. 

پافشاری کن، وقتی که دیگران در حال رها کردنند. 

و به خاطر داشته باش که موفقیت پیش رفتن است، نه به نقطۀ پایان رسیدن!

 

من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز 

جلد دوم 

مترجم و گردآور: 

امیررضا آرمیون

 

از امـــــــــــــروز بــــــــــــگو.....

شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۲۲
21:23
شکیبا نعیمی

Related image

 

از امـــــــــــــروز بــــــــــــگو.....

مردی،عارفی را دشنام داد؛ ولی او هیچ نگفت و آن ده را ترک نمود.

مرد را گفتند که دانی چه کس را ناسزا گفتی؟

گفت: ندانم!

گفتند: او عارف بزرگی است. 

پس مرد بر زندگی اش بیمناک گشت. در پی اش رفت و روزی دیگر او را یافت. بر پایش افتاد و طلب بخشایش کرد. 

عارف گفت: تو کیستی و چه می خواهی؟ طلب عفو از چه روی است؟

گفت: دیروز تو را دشنام دادم، حال نادم هستم و طلب بخشش دارم. 

عارف گفت: از امروز بگو، من از دیروز هیچ ندانم. 

 

گذشته را در گذشته بگذارید!

فرانسیس بیکن

کتاب من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز

جلد دوم 

مترجم و گردآور:

امیررضا آرمیون

 

زنان خردمند (ترجمه لوئیز ال.هی) ....

شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۲۲
17:52
شکیبا نعیمی

 

 

Image result for ‫عکس اندیشه من‬‎

 

کتاب ترجمه شدۀ: 

لوئیز ال.هی

زنان خردمند 

نغمۀ افسردگی سر نمی دهند

م.ن.مینا

1

 

آنچه در جهانمان می بینیم،

بازتابی است از آنچه 

در اندیشه داریم.

سرچشمۀ قدرت من، اندیشۀ من است. 

من، آگاهی مطلق هستم. از این آگاهی، در هر راهی که بخواهم استفاده می کنم. من هستم که انتخاب می کنم، که در حیطۀ نیازمندی و محدودیت ها آگاه باشم یا در حوزۀ بی نیازی، یگانگی، هماهنگی و تکامل. این آگاهی، نامحدود بوده، یا نمایی منفی دارد یا مثبت. من در همۀ دوره ها، با همۀ زندگی یگانه ام، و با تجربۀ عشق، هماهنگی، زیبایی، قدرت، لذت و ... احساس راحتی می کنم. من خود، آگاهی، انرژی و امنیت هستم. من آگاهی و تجربه ام را می آموزم، می پرورانم و تغییر می دهم. همه چیز خوب است. 

 

ترجمه کتاب زنان خردمند 

لوئیز ال.هی

زنان خردمند

نغمۀ افسردگی سر نمی دهند.

م.ن.مینا

برچسب‌: ترجمه , نسلی , ساخته

مــــــــــــــــهربانی

جمعه ۱۳۹۸/۰۴/۲۱
22:23
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫مهربانی‬‎

 

مــــــــــــــــهربانی

«جان» و همسرش «جنی»، در محله ای فقیرنشین زندگی می کردند. جان در ادارۀ راه آهن تعمیرکار بود و کار سخت و خسته کننده ای داشت. جنی هم در یک گل فروشی کارهای متفرقه انجام می داد تا کمک خرجی برای امرار معاش زندگی شان به دست آورد. زندگی آنها فقیرانه و عاشقانه در گذر بود.

روزی جان و جنی با یکدیگر مشغول شام خوردن بودند که ناگهان صدای در به گوش رسید. جنی در را باز کرد... در آن هوای سرد زمستانی، پیرمردی که سبد سبزی و میوه به دست داشت پشت در بود. پیرمرد بادیدن جنی سلام کرد و گفت: «خانم، امروز من همسایۀ شما شده ام. شما به سبزی و میوۀ تازه نیاز ندارید؟» چشم پیرمرد به دامن کهنۀ جنی افتاد و احساس یأس در چهره اش ظاهر شد، اما جنی با لبخند گفت: «بله، می خواهم. این سبزی ها خیلی تازه هستند.» سپس مقداری سبزی از او خرید ... پیرمرد از لطف جنی تشکر کرد و رفت. 

جنی در را بست و با صدای آهسته به شوهرش گفت: «در گذشته، پدرم به همین شیوه امرار معاش می کرد...»

شامگاه هر روز، هنگامی که صدای در زدن پیرمرد به گوش می رسید، جنی با کاسه ای سوپ داغ از آشپرخانه بیرون می آمد و از آن سبزی فروش پیر استقبال می کرد. 

نزدیکی های کریسمس، جنی به جان گفت: «پیرمرد همسایه، هر روز با لباس نازک کار می کند. سنش زیاد است و تحمل این روزهای سرد و برفی برای او واقعا سخت است. اجازه دارم از پول مخارج خودمان، مقداری بردارم و برای او پالتویی بدوزم؟» جان با پیشنهاد همسرش موافقت کرد. 

یک روز قبل از فرا رسیدن کریسمس، جنی دوختن پالتو را تمام کرد. او از گل فروشی ای که در آن کار می کرد، شاخه ای گل سرخ به خانه  آورد و همراه پالتو در ساکی قرار داد. موقعی که پیرمرد برای خرید بیرون رفته بود، جنی کیف را مقابل در خانۀ پیرمرد گذاشت. 

دو ساعت بعد، در چوبی خانه شان با صدایی آشنا به صدا درآمد.. جنی ضمن گفتن «کریسمس مبارک» در را باز کرد؛ اما پیرمرد، امروز سبد سبزی در دست نداشت. پیرمرد با خوشحالی گفت: «جنی عزیز، کریسمس مبارک! همیشه شما به من لطف داشتید و کمک کرده اید. امروز من فرصتی پیدا کردم تا هدیه ای به شما بدهم.» سپس از پشت سرش یک ساک دستی بیرون آورد و گفت: «نمی دانم کدام آدم خیرخواهی این پالتو را مقابل خانه من گذاشته است. واقعا لباس زمستانی خوبی است، اما من به هوای سرد عادت کرده ام. جان همیشه شب ها کار می کند و این لباس برای او خیلی خوب است.»

و با خجالت و مهربانی، گل سرخ را به جنی داد و گفت: «این گل سرخ هم درون این ساک بود. مقداری آب روی آن پاشیدم...این گل مانند تو دختر خوبم، زیبا و تازه است.»

 

مهربانی و محبت را نمی توان از خود جدا کرد. به محض اینکه

در حق کسی محبت کنی، محبت به سوی شما باز می گردد. 

رالف اسکات

 

من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز

جلد دوم 

مترجم و گردآور: 

امیررضا آرمیون

 

شـــــــــــــفای دلها

جمعه ۱۳۹۸/۰۴/۲۱
21:35
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫شفای دل‬‎

 

شـــــــــــــفای دلها 

در این بخش انواع مطالب برای آزادی از اسارت جسم خواهیم گذاشت: 

که شامل؛ 

بخشش فروتنی  احترام محبت و مهربانی کمک به هم نوع عدالت و برابری شادی آرامش صلح  امید و هدف گذشت صبر و بردباری پاک و مقدس شدن رهایی از فساد و گناه و غیرو راجع تمام صفات خدایی و درونی زیبا برای شفای دلها صحبت خواهیم کرد 

1

بخشی از کتاب جادوی بخشش 

جی.پی واسوانی 

مترجم: دکتر بهرام جعفری 

کسانی که می بخشند، به احتمال زیاد مورد عفو و بخشش نیز قرار می گیرند. 

فیلیپ جی.بایلی

چرا باید بخشنده باشیم؟

فیلسوف معروف و معتبر عصر حاضر، «دکتر ریچارد جانسون»، نکات مثبت لیست شده ذیل را به عنوان عواید و منافع عملی بخشش بیان می کند: 

اولا؛ این امر، یعنی بخشش، رشد روحانی ما را که احتمالا در طی مسیر و راه طبیعی اش، به خاطر یک عدم بخشش، به بن بست و مانعی برخورد کرده است، انگیزه بخشیده و تحریک می کند. 

دوما؛ حرکت و عمل بخشیدن، هستی، مقاومت و روح و روان ما را بازسازی می کند. 

سوما؛ این امر، صلح و هارمونی را در زندگی ما احیا کرده و باز می سازد. 

چهارما؛ به ما اجازه می دهد تا زندگی پربارتری را با یک روح سبکبار، قلبی آرام و ذهنی آزاد از کینه ها و نفرت ها تجربه کنیم. 

خشم و نفرت هیجاناتی نابودکننده اند که از درون به ما صدمه می رسانند. این صدمات، غالبا از طریق علائمی غیرقابل تحمل، خودنمایی می کنند. علائمی نظیر: عدم توانایی فرو رفتن در خوابی آرام و ساده، احساس درد در معده، احساس درد سنگین در قلب، سردرد مزمن، احساس دردی کور و بدون سر منشاء..

«امرسون» در جایی نوشت: «هر دقیقه ای که عصبانی می شوید، بی تردید برای شصت ثانیه از لحظات صلح آمیز زندگیتان خداحافظی می کنید.»

بخشش، رهایی از چنان دردهای را تضمین و تأمین می کند و فرصتی طلایی برای رهایی از خصومت و کینه ورزی سالهای طولانی است و شانس التیام روح، آشتی و ترمیم آثار گناهان گذشته را به وجود می آورد. 

1

آری، عفو و بخشندگی می تواند دنیای اطراف شما را آرام و دلپذیر نماید. در هر مؤسسه و یا سازمانی، مردمانی مختلف با طبیعت ها و سلایق گوناگون، گرد هم آمده و در راه پیشبرد هدفی مشترک در حال کار و فعالیت هستند. من همیشه بر این عقیده ام که حرکت و عمل، مستلزم اصطکاک و چالش نیز می باشد. سوءتفاهم و مشاجره نیز مطمئنا در حال بذرافشانی می باشند. وقتی اینها، به عنوان نفرت و کینه در قلب آدمی متولد می شوند، جوّ و فضای کاری نیز به تضعیف کشیده می شود. اگر از طرف دیگر، بغض و کینه ها بخشیده و به فراموشی سپرده شوند، مردم می توانند در کنار یکدیگر و با هارمونی و هماهنگی هر چه بیشتر، به کار فعالیت بپردازند. در واقع بخشش، ما را قادر به حفظ، نگهداری و تقویت روابط اجتماعیمان می کند. اگر روابط و معاشرتهایی در زندگی ما وجود دارند که به نقطه پایانی رسیده اند، آنها را از هرگونه غم و ناراحتی و آزار و اذیت رها ساخته و در نتیجه ما را وارد مرحله ای از آزادی کرده و به جلو می راند. 

بخشش و گذشت، صلح و لذت را برای زندگی ما به ارمغان می آورد. بخشش خط بطلانی بر روی تمامی اغتشاشات درونی - که موجب خشم و غضب در روح می شود - می کشد و به ما می آموزد که با تحمل، تفاهم و برابری، با زندگی برخورد کنیم. 

وقتی دیگران را به خاطر عکس العملهایتان مورد سرزنش قرار می دهید و بر این باورید  که ایشان مسول احساسات شما هستند، در واقع کنترل زندگیتان را از دست داده و باعث شده اید تا دیگران مهار آن را در دست بگیرند و این امر بدین معناست که شما تبدیل به یک قربانی خاموش شده اید!

اجازه ندهید دیگران کنترل احساسات شما را در دست بگیرند. وقتی شما نشان بدهید که آقا و سرور هیجانات خود هستید، وقتی مسئولیت احساسات خود را برعهده بگیرید، بی درنگ شروع به بروز عکس العل های متفاوتی می نمایید. شما می آموزید که احساسات منفی تان را کنار گذاشته و بدون تلخکامی یا شکستن قلبتان، از ناملایمات و نفرتها دوری بجوید. 

بخشش در واقع احساس «خود ارزشیابی» ما را از طریق آگاه ساختن ما نسبت به نیروهای مثبت خوبی، عشق و همدردی خودمان تقویت می کند. 

بخشندگی، ما را قادر به زندگی در صلح با خودمان و دیگران و رهایی از احساسات و هیجانات ستیزه جو می نماید. 

در یک کلام و مخترص و مفید، بخشش زندگی ما را تغییر داده و آن را صلح آمیزتر، بامعنی تر و سازنده تر می کند. 

 

ادامه دارد....

 کتاب جادوی بخشش 

جی.پی.واسوانی

مترجم: دکتر بهرام جعفری 

 

برچسب‌: شفای دلها

خــــــــــدا حق انتــــــــخاب داده

جمعه ۱۳۹۸/۰۴/۲۱
18:12
شکیبا نعیمی

 

Related image

 

خــــــــــدا حق انتــــــــخاب داده 

خدا حق انتخاب داده؟؟!!

اگه همه ما انسانها مثل ربات خوب بودیم و خدا رو همۀ عالم سجده می کردیم یعنی خدا ما رو به این شکل می آفرید و عقیده اش رو بهمون تحمیل می کرد  و هیچ گناهکاری نبود اونوقت به انتخاب خدا بود  سیر تکاملی و رشد بلوغی داشتیم نه به تلاش خودمون 

و اگه همه گناهکار بودند و آزاد بودند همه کار کنند خدا همه رو هم گناهکار نیافریده اون وقت باز هم کسی به سیر تکاملی و رشد بلوغی نمی رسید...

بنابراین خدا انسان رو آزاد آفرید به انسان حق انتخاب داد تا خودش راهشو انتخاب کنه با عقل و منطقش که ببینه کدوم راه براش بهتر هست...

این درد و رنج دنیا برای اهداف زیبا و والاتر برای ماست...

با هر درد و رنجی انسان به رشد بلوغی می رسه 

خدا انسان رو آزاد گذاشته تا راهش رو انتخاب کنه؟

پس ما هم با عقل تصمیم درست بگیریم و عقیدمون رو به کسی تحمیل نکنیم خودمون می تونیم راه نجات خودمون و بقیه باشیم همه انسانها از آغاز آفرینش تا الان آزاد بودن و خدا راه هم برای انسان گذاشت تا خودش تصمیم بگیره..

با درد و رنج انسان به رشد بلوغی بیشتری میرسه و با درد و رنج بدونید که میخوان به اهداف زیباتر و والاتر برسید...

 

انشالله..

 

برچسب‌: دلنوشته , خدا

سؤال کردن را بیاموزید

پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۲۰
23:40
شکیبا نعیمی

 

Related image

 

سؤال کردن را بیاموزید

توجه کنید، ممکن است جواب ها را دوست نداشته باشید، اما دست کم از آنها مطلع می شوید. بخش اعظم مسایل ما درباره ی دنیا ناشی از فرضیه سازی است. با فرضیه سازی گمان می کنیم که مطلب را می دانیم، اما این طور نیست ما نمی دانیم. فکر می کنیم آن ذره اطلاعاتی که داریم واقعیت هستند و در این شرایط وضع از آن چه هست وخیم تر می شود. فرض را بر این می گذاریم که دیگران برنامه های ما را دوست دارند، اما دوست ندارند. چه بهتر که از همان لحظه ی شروع سؤال کنیم و بدانیم که موضوع از چه قرار است. 

با طرح سؤال، موقعیت شفاف تر می شود. وقتی سؤال می کنید، اشخاص را به فکر کردن می اندازید - و فکر کردن برای همه مردم چیزی خوبی است. طرح سؤال به اشخاص کمک می کند تا ذهن شفاف تری داشته باشند. هر کس برای این که جواب بدهد باید فکر کند، و این چیز خوبی است. 

1

طرح سؤال به اشخاص کمک می کند 

تا ذهن شفاف تری داشته باشند. 

1

 

همان طور که یکی از دوستان عزیز و اندیشمندم می گوید: «هر چه باورها، اعمال، یافته ها و خواسته های دیگران را بهتر درک کنید، امکان این که واکنش متناسب تری نشان دهید افزایش می یابد. هر جا که ضرورت دارد، اندیشه ی خود را تغییر دهید و به موفقیت برسید.»

طرح سؤال به شما فرصت کردن می دهد، به شما فضا و مجال می دهد. به جای این که فرض را بر این بگذارید که همه چیز را می دانید، بهتر این است که چند سؤال بکنید و به حقایق پی ببرید. این گونه منطقی تر واکنش نشان می دهید، کمال آرامش و به درستی جواب می دهید. 

همیشه می توانید بازیگران قوانین را تمیز دهید. آنها در حالی که دیگران واکنش نشان می دهند، تنها سؤال می کنند. گرفتار شتاب زدگی، وحشت زدگی و فرضیه سازی نمی شوند، کنترل خود را از دست نمی دهند و رفتار بدی از خود به نمایش نمی گذارند. 

پیوسته از خود سؤال کنید. بپرسید چرا فکر می کنید که حق با شماست و یا چرا در اشتباه هستید. از خود بپرسید چرا بعضی از کارها را انجام می دهید، چرا چیزهای دیگری می خواهید، چرا عمل خاصی انجام می دهید. از خود سؤالات دقیق و قاطعانه بکنید زیرا ممکن است کس دیگری این کار را نکند. و شما به این مهم احتیاج دارید. همه ی ما احتیاج داریم. این گونه بی جهت فرض را بر این نمی گذاریم که صلاح خود را تشخیص می دهیم. 

و البته زمانی هم می رسد که نباید سؤال کنیم، نه از دیگران و نه از خود. باید بدانید چه زمانی باید این کار را متوقف سازید. یاد گرفتن این ها مدت ها وقت می گیرد. همه ی ما مرتکب اشتباه می شویم. سؤالی دارید؟

 

قوانین زندگی 

ریچارد تمپلار 

مهدی قراچه داغی 

برچسب‌: کتاب

بُت خویش

پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۲۰
22:33
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫بت خویش‬‎

 

بُت خویش

چوپان بیچاره خودش را کشت تا آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد، اما نشد که نشد! او می دانست پریدن این بز از آن جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند به دنبال آن همان. 

عرض جوی آب آن قدر نبود که حیوانی چون او نتواند از روی آن بپرد .... نه چوبی که بر تن و بدنش می زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته.

پیرمرد دنیا دیده ای از آنجا می گذشت. وقتی ماجرا را دید، پیش آمد و گفت: «من چارۀ کار را می دانم.» آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گِل آلود کرد!

بز به محض آنکه آب گل آلود جوی را دید، از سر آن پرید و در پی او، تمام گله پریدند...

چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟!

پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهرۀ چوپان جوان می دید، گفت: «تعجبی ندارد. آن حیوان تا خودش را در آب می دید، حاضر نبود پا روی خویش بگذارد. آب را که گِل کردم، دیگر خودش را ندید و از جوی پرید.»

نتیجه: 

این بز که حیوانی بیش نیست، پا بر سر خویش نمی گذارد و خود را نمی شکند؛ چه رسد به انسان که از خویش، بُتی می سازد که گاهی آن را می پرستد!!

 

کتاب من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز

جلد دوم 

مترجم و گردآور:

امیررضا آرمیون

دروغگویی، علل و روش‌های درمان آن!

پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۲۰
12:59
شکیبا نعیمی

دروغگویی ، علل و روش های درمان آن!

گله چوپان دروغگو عاقبت طعمه گرگ شد. آن هم بخاطر دروغ گویی چوپانشان! داستانی که تداعی کننده دوران خوش کودکی است. اما آیا به راستی خواندن داستان هایی از این قبیل، تضمینی برای دروغ نگفتن کودک امروز و نوجوان آینده ما خواهد بود؟


در هر رفتار منفی که دروغگویی نیز جزء آن است، ماهیت آن رفتار، علت انجام آن، شدت و مدت آن مهم هستند و باید درباره آنها اطلاعات به دست آوریم. کودکان کم سن و سال برای مثال 4 یا 5 ساله، اغلب داستانها و افسانه‌های بلندی می سازند که این یک فعالیت طبیعی است چون آنها از شنیدن داستانها و ساختن آنها سرگرم شده و لذت می برند. این کودکان ممکن است تفاوت بین واقعیت و تخیل را تشخیص ندهند لذا این دروغها احتمالاً مشکل جدی نیستند.
 


یک کودک بزرگتر یا یک نوجوان ممکن است دروغی را برای مظلوم نمایی و دفاع از خود بگوی، مثلا اجتناب از انجام کاری یا انکار مسئولیت اعمالشان. والدین باید از طریق صحبت کردن با کوچکترها در مورد اهمیت صداقت، راستگویی و درستکاری به نمونه های خاص دروغگویی پاسخ دهند. گاهی ممکن است نوجوانان به این نتیجه برسند که دروغ گفتن در موقعیتهای خاص پذیرفته تر است. مثلاً ممکن است برای پنهان نگهداشتن امور شخصی و خصوصی خود یا برای اینکه از نظر روانی احساس استقلال و جدایی از والدین خود بکنند، دروغ بگویند، مثلاً انکار بیرون رفتن با دوستان.
برخی از کودکان و نوجوانانی که مسئول به نظر می‌رسند، ممکن است در یک الگوی تکراری دروغگویی بیفتند؛ آنها اغلب این طور احساس میکنند که آسانترین راه برای پاسخگویی به درخواستهای والدین، معلمان و دوستان، دروغ گفتن است که این کودکان معمولاً نمیخواهند بد یا بد ذات باشند، بیشتر میخواهند دیگران را از خود راضی نگه دارند.

 


و اما راهکارهای درمان دروغگویی!
چوپان دروغ گویت را دوباره نگاه می کنی؛ او قرار است پدر یا مادر فردا باشد. تمام وجودت را ترس و نگرانی فرا گرفته است، دلت نمی خواهد که بیش از این او با این رفتارش باعث سرخوردگی تو باشد و البته ایجاد نبود اطمینان برای خودش. می‌خواهی چوپان دروغ گو را درمان کنی. برای این درمان، دوازده گرگ می توانند به گله بزنند تا او اصلاح شود. روانشناسان در این زمینه دوازده راه کار برایمان بر می‌شمرند: 
 ١ - شناخت علل:
باید بدانیم که چرا کودک دروغ  می‌گوید و چه انگیزه ها و موجباتی او را به دروغ وا داشته است! و هدف او از این دروغ چیست! 
٢ - دادن آگاهی: 
پس از شناخت علت یا علل، زمان دادن آگاهی و اطلاعات لازم است. برای مثال کودکی که در اثر اشتباه در بیان تخیل و واقعیت دروغی گفته است، باید بفهمد که واقعیت چیست و خواب و خیال چیست و به او بفهماند که در بیان آن مسئله دچار اشتباه شده است. به فردی که در سن تشخیص است باید تفهیم شود که سخنی را که گفته، ناپسند بوده است و مورد قبول و پذیرش پدر و مادر و دیگران نیست و ممکن است روزی اینگونه سخنان زیان و خطر پدید آورند و باعث آبروریزی هایی شوند. 
٣- ایجاد محیط سالم: 
محیط خانه و تربیت کودک را از ریا و نیرنگ دور سازید و آن ها را از دوستان دروغ گو، حتی آن هایی که گاهی به شوخی دروغ می گویند دور کنید. چرا که کودک جنبه نقش پذیری و تقلید دارد. 

 


٤- رعایت انصاف: 
کودک شاهد بی انصافی های والدین است. او می بیند که پدر یا مادر در اثر اشتباه ظرفی از دستشان می افتد و می شکند و کسی نیست آن ها را مورد بازخواست قرار دهد، ولی همین که نمونه این لغزش توسط کودک انجام شود، او را به باد ناسزا گرفته، متهم به سربه هوایی می کنند. در این حالت چون کودک انصافی از پدر و مادر نمی بیند و از سوی دیگر مایل به شکست و تحقیر شخصیت خود نیست، تن به دروغ می دهد. 
٥- عفو و بخشش: 
در خانه و خانواده و تربیت فرزندان رعایت انضباط و ضوابط اخلاقی ضروری است ولی زیاده روی در این امر درست نیست. برای واداشتن طفل به راست گویی ضروری است در مواردی از بعضی لغزش ها که گاهی خودمان هم مرتکب آن می شویم، چشم پوشی کنیم و او را ببخشیم. حتی رعایت انصاف ایجاب می کند که او در مواردی کارهای جزئی خود را که علنی کردن آن موجب شرم و حیاست، از شما پنهان دارد. البته به شرطی که مخالف با شرع و اخلاق نباشد. 
٦- محدود کردن توقعات: 
از او انتظار نداشته باشید که همه خواسته های شما را برآورده کند و کاری که شما در انجامش ناتوان هستید و یا تنبلی تان می آید، آن را انجام دهید، او برایتان انجام دهد. 

 


٧ -ایمن کردن از مجازات: 
فرزندان ما باید در خانه احساس آرامش و اطمینان کنند و مطمئن باشند که خطاهای بی اختیار بخشوده می شود. تنبیه و سرزنش برای مواردی است که تعمدی در کار باشد و تازه اگر در همان کار عمدی هم سخن راست گفته شود موجب تخفیف در عقوبت باید باشد. 
٨ -پند و اندرز 
این امر در کودکان بسیار موثر است چرا که هنوز با فطرت خود فاصله چندانی نگرفته اند و هنوز درون و ضمیرشان پاک و صاف است. بیان این که خدا از این کار راضی نیست و آدم به جهنم می رود، برای بازداشتن بچه ها از دروغ موثر است. 
٩ -محبت کردن: 
به فرزندان باید محبت کرد به گونه ای که او گرمی و لذت آن را بچشد و احساس کند، وجود محبت سبب می شود که کودک نیازی به تظاهر و تصنع نداشته باشد و به دروغ و فریب رو نیاورد. البته لازمه این محبت آن است که در مواردی لغزش او را نادیده بگیرند و اگر هم خطایی مستحق تنبیه انجام داد، او را ببخشند. 

 


١٠- هشدار به کودک: 
ما معمولا سعی داریم به کودک تفهیم کنیم که راه او راهی درست و صواب نیست که این سخنان برای همه کودکان قابل فهم نیست اگر چه کودک باید از قبل بداند که دوست داشتن والدین چه منافعی برای او دارد و دوست نداشتن چه زیان هایی. بعدها در سنین بالاتر می توان به او گفت که این کار را خدا دوست ندارد و چیزی که خدا دوست ندارد در مقابلش عقوبت و مجازات است و او از لذت ها و محبت ها در دنیا و آخرت محروم می شود. 
١١ -مچ گیری: 
در موارد حادتر می توان موضع شدیدتری گرفت و پس از بیان دروغ هایش، آن را به رخش کشید و به او تفهیم کرد که ما می‌دانیم تو دروغ می‌گویی. البته لازم است این مرحله پس از همه تذکرات، اخطارها و اندرزها باشد و آن چنان نباشد که در حضور جمعی صورت گیرد و او در این زمینه احساس حقارت کند، چون هنگامی که کودک خود را رسوا ببیند سر از کارهای خطرناکی در می‌آورد و دروغ گویی حرفه‌ای می‌شود.
١٢- تنبیه و تهدید: 
در مواردی که هیچ یک از مواضع بالا سودی نبخشد و فایده ای ندهد، بهتر است از راه تهدید و یا تنبیه او را از دروغ گویی دور داریم که البته این راه، چندان عملی نیست و تنبیه  ما نشان می دهد که دیگر در تربیت، کار از کار گذشته است.

 


 

آنچه که مسلم است اینها همه به خاطر خودنمایی و جلب توجه والدین و اطرافیانی است که اعتنایی به کودک ندارند بنابراین بهتر است کودکان را محترم بدانیم، به حرفهای آنها هرچند که بیجا و بی‌موقع هم باشد گوش فرا دهیم کارهایی را که هر چند به ظاهر کوچک انجام می‌دهند به دیده تحسین و تکریم بنگریم. مشوقشان باشیم تا بعدها کارهای بزرگتر و بهتری انجام دهند، هر از چندگاه و به مناسبتهای مختلف در پیش دیگران تعریف و تمجید تشویق آمیزی از آنها نیابیم. 

 

نویسنده:گردآوری: سارا گل رازقی

لینک منبع: 

کلیک کنید

رهنمودی برای حفظ دیدگاهی مثبت

چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۹
12:4
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫دیدگاهی مثبت‬‎

 

رهنمودی برای حفظ دیدگاهی مثبت 

به بانک می روی تا پول نقد کنی که متوجه می شوی امکانش نیست. درِ بانک بسته است و دستگاه خودکار پول رسانی هم خراب است، و تو نمی توانی پول برداشت کنی. چه واکنشی نشان می دهی؟

آنچه نباید بگوییآنچه باید بگویی

در برابر این وضعیت با استیصال واکنش نشان می دهی. 

"بیخود تا اینجا آمدم."

فلسفه ای داری که وقتی یک چیزی خراب از کار در می آید، آن را به کار می بری. 

"این که چیزی نیست. از عهده اش بر می آیم."

افکار منفی باعث می شود اعصابت خرد شود. "تمام بعد از ظهرم هدر رفت. حالا چه کار کنم تا جبران شود؟"

افکار مثبت به کمکت می آید. 

"بسیار خوب، بهتر است به یک بانک دیگر بروم و از کارت اعتباری ام پول نقد کنم."

روی دردسر انگشت می گذاری و خودت را بیشتر معذب می کنی. 

"متنفرم وقتی از این جور چیزها پیش می آید. من که دیگر وقت ندارم..."

دردسر را به عنوان جزئی از زندگی می پذیری و می دانی موقت است. 

"این هم می گذرد و سال دیگر حتی یادم نمی آید. بروم دنبال بقیه ی کارهایم."

ذهن خودت را متوجه افکار منفی می کنی. 

"باید در این مورد شکایت کنم. چرا آنها برق اضطراری ندارند؟"

ذهنت را متوجه عدسی عریض می کنی و چشم اندازی آنی در نظر می آوری. 

"به دور و بر نگاه کن. خیلی چیزهای خوب دیگر هست که باید بابتش خدا را شکر کرد."

 

تانگ فو 

سَم هورن 

نفیسه معتکف 

روش برخورد با افراد تندخو

برچسب‌: موضوع هفتگی , خشم

ادامه بخش هشیاری متعالی....

سه شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
23:4
شکیبا نعیمی

 

Related image

 

6- با واقعیت توافق تازه ای خواهید داشت. وقتی روح شما راهنمای زندگیتان گردد توافق عادی با واقعیت را می شکنید. این کار را از روی شعور و با جسم انجام می دهید. 

محدودیت های ادراک شما آنقدر گسترش می یابد که جهان دیگری را که با ما وجود دارد درک می کنید. متوجه می شوید وقتی دیگران قراردادهای اجتماعی ما را تعیین می کنند، محدودیت به وجود می آید. 

شما قرارداد اجتماعی را تعالی بخشیده و توافقی را که زمانی با واقعیت شخصی داشتید تغییر می دهید. وقتی متوجه شدید که محدودیتی ندارید انتخابات شما از درون نامحدود شما حاصل خواهد شد. 

شما دیگر حتی به پایدارترین نظریات در مورد خود و اطرافتان پای بند نخواهید شد. شما می دانید که تمام نیروهایی که به استادان معنوی نسبت داده می شود، درون شما نیز وجود داشته و توان آشکار شدن دارد. سطح هشیاری شما آنقدر سریع تغییر می کند که دیگر خود را پای بند هیچ چیزی، که اغلب مردم آن را واقعیت می دانند، نخواهید کرد. 

7- شما تسلیم و پذیرش را تجربه خواهید کرد. دست از جنگیدن برداشته و آن را رها می کنید؛ حتی زمانی که این همه ناهماهنگی حوادث را با کیهان درک نمی کنید، قبول می کنید که خدا بهتر می داند. این تسلیم به جستجوی مقدس شما کمک بیشتری خواهد کرد. 

دیگر در مورد خدا داوری نمی کنید. در عوض خواهید دانست که این سیستم دارای شعور است. 

طوفان های سهمگین، گردبادها، مرگ های تصادفی، جنایت و فقر هم جزء طرح الهی به حساب می آیند، همچنان که روزهای آفتابی، دریاهای آرام، همدردی، ثروت و مرگ یک فرد صد و پنج ساله در خواب هم بخشی از طرح کیهانی است. 

آرزوی بهبود شرایط هم جز آن طرح است. شما به جای آنکه تمرکز خود را بر چون و چرای شرایط ناجور بگذارید، برای بهبود آنها تلاش خواهید کرد. 

 

 

ادامه دارد....

 

کتاب خود مقدس شما

راز نگرش به درون 

دکتر وین دایر

ناهید ایران نژاد

 

خــــــــــــــدایـــــــــــــــا! مــــــــــــــرا می رســـــــــــانی؟

سه شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
22:23
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫خدایا مرا می رسانی‬‎

 

خــــــــــــــدایـــــــــــــــا! مــــــــــــــرا می رســـــــــــانی؟

چند وقت پیش، در وبلاگ یک خبرنگار مطلب زیبایی خواندم که تا چندین روز ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. او نوشته بود: 

سوار تاکسی بین شهری شدم؛ مسیر قم - تهران. اصلا با راننده دربارۀ مقدار کرایه صحبتی نکردم .... از بابت پول هم نگران نبودم ... وسط های راه که بیابان بود، دست کردم توی جیب راست شلوارم که کرایۀ راننده رو بدم.. نبود .... جیب چپ ... نبود .. جیب پبرهنم... نبود! گفتم حتما توی کیفمه ... اما خبری از پول نبود که نبود!! به راننده گفتم: اگه کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیر به شما گفت که پول همراهم نیست، چه می کنی؟

گفت: به قیافه ش نگاه می کنم!

گفتم: الان فرض کن من همون کس باشم که این اتفاق براش افتاده ...

یک دفعه از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت: به قیافه ت نمی یاد که آدم بدی باشی، می رسونمت...

- حالا خدا جونم! من مسیر زندگیم رو با تو طی کردم به خیال این که توشه ای دارم، اما الان هر چی در زندگیم می گردم، هیچ توشه ای ندارم .... خالیِ خالیه، فقط یک آه و افسوس که مُفتِ مُفت عمرم از دستم رفت....

حالا منو می رسونی؟ یا همین جا وسط بیابون، سردرگم پیاده و رهام می کنی؟

 

کتاب من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز 

جلد دوم 

مترجم و گردآور: 

امیررضا آرمیون

رهنمودی برای پنج اصل مجاب سازی

سه شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
12:12
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫مجاب سازی‬‎

 

رهنمودی برای پنج اصل مجاب سازی 

بچه هایت در تابستان یک میهمانی در کنار استخر ترتیب داده اند. حالا چندین بچه ی پر انرژی به جان هم افتاده اند و تو دائم فریاد می کشی که از خشونت و قیل و قال دست بردارند. آنان به کارهای عجیب و غریب خود ادامه می دهند. چطور آنان را مجاب می کنی آرام شوند؟

آنچه نباید بگویی آنچه باید بگویی

به آنان هشدار می دهی که داری از کوره در می روی. 

"اگر از قیل و قال دست بر ندارید، مهمانی را خاتمه می دهم."

راجع به حرفی که می خواهی بزنی، فکر می کنی تا بهتر مجابشان کنی. 

"چطور می توانم مجابشان کنم که این مسأله به نفع خودشان است؟"

با خودت می گویی که این وقت تلف کردن است. 

"آنان از من حرف شنوی نمی کنند. به قدری در حال و هوای خودشان هستند که به حرف آتیلا هم گوش نمی کنند؟"

خودت را متقاعد می کنی که این مورد قابل ملاحظه و شدنی است. 

"بچه ها، لطفا بیایید سر میز بنشینید و به من گوش کنید. می خواهم موضوع مهمی را بگویم."

با حالتی رئیس مآبانه می گویی چه می خواهی و چرا می خواهی آرام شوند. "بچه ها، لطمه می بینید. من سعی خودم را کردم یک مهمانی خوب ترتیب دهم. خودتان دارید خرابش می کنید."

برایشان قصه ای می گویی که مجسم کنند چرا برایشان بهتر است ساکت باشند. 

"می دانید پارسال سر کوین چه آمد؟ داشت می دوید، لیز خورد و ..."

موعظه را شروع می کنی که ایمنی چقدر مهم است. 

"مجبورم دوباره تذکر بدهم که .... گوش می دهید؟"

از آنان سؤال می کنی نظرشان در مورد موافقتنامه چیست؟

"خوب، اگر دلتان می خواهد اینجا شنا کنید، بگویید قوانین استخر چیست؟"

تانگ فو 

سَم هورن 

نفیسه معتکف 

روش برخورد با افراد تندخو

برچسب‌: موضوع هفتگی , خشم

ارزش زیبایی ...

دوشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۷
23:2
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫دلاور شجاع‬‎

 

نمی دونم کارتون دلاور شجاع رو دیده باشید یا نه؟

خلاصه ای از داستان یا انیمیشن رو براتون میگم که بعد بری سر نکته برداری از این مطلب: 

در این انیمیشن دختری که تیر انداز بود مادرش خیلی سخت گیر بود و مدام میخواست که دخترش مثل ملکه ها رفتار کنه ولی دختر راحت و رها بود و تو تیراندازی ماهر بود تا اینکه یه روز برای دختر از چند جا میخواد خواستگار بیاد دختر ناراحت میشه اون دوست نداشت ازدواج کنه تا اینکه با مادرش دعواشون میشه و قالی که مادرش داشت می بافت رو پاره میکنه فرار می کنه میره جنگل که پیش یه پیرزن میره و پیرزن بهش یه کیک میده به دختر میگه بره و مادرش بده بخوره که دختر به حرف آخر پیرزن گوش نداد و رفت پیش مادرش و مادر یه تکه  از اون کیک خورد و تبدیل به خرس شد و کلی ماجرا داشتند تا مادر خرس شده و دختر به جنگل رفتند و دختر  وقتی میدید که مادرش  گرسنه میشه خرس وحشی میشه نکته اینجا: (ما هم باید بلانسبت خرس درونمون رو اصلاح  و رام کنیم تا در آرامش و شادی باشیم) و مادر و دختر کلی کلافه بودند تا اینکه دختر بعد از خیلی تلاش باید اون پرده رو به می دوخت به دست مادرش می رسوند تا روح خرس پلید آزاد بشه نمی دونم دقیق یادم نیست یه خرس وحشی هم اون وسطها بود خلاصه دختر با هزار تلاش رفت و آن پارچه که مادرش دوخته بود با خودش به سمت مادرش اورد و تا قبل از طلوع آفتاب باید به مادرش می رسوند تا تبدیل به انسان بشه و وقتی دختر به قصر رفت پدرش و خواستگاران دنبال دختر رفتند و دختر آن پارچه بافته شده رو روی مادرش انداخت اولش هیچ اتفاقی نیوفتد و دختر گریه می کرد  ولی بعد مادرش به شکل اولش شد و دختر خوشحال شد (نکته آدم با هر شرایط سختی ساخته میشه نباید از سختی ها فرار کنه و انسان قدر همه داشته هاشو باید بدونه و شاکر باشه) و مادر فهمید که نباید دخترش رو اجبار کنه و عقیده اش رو بهش تحمیل کنه هر کاری کنه بلکه ( خدا انسان رو آزاد آفرید خود انسان تصمیم میگیره چه جور زندگی داشته باشه..انسانها آزاد هستند و خودشون با عقلشون تصمیم میگیرند زندگیشون رو چه جور بسازند دیگر انسانها باید انتقاد سازنده همراه با احترام کنند تا دیگران به رشد بلوغی بیشتری برسند) و تا آخر عمر مادر و دختر با درونی زیبا با هم زندگی کردند.

نکته این مطلب این هست: 

که زیبایی انسان به ازدواج یا پول یا مادیات یا ظاهر  نیست البته اینها یکی از ابعاد زندگی هست و تعادلش خوبه و به موقعش نیاز هست و به وقتش برای رشد بلوغی خوبه باید مدیریت زمان داشته باشیم و در زندگی برنامه ریزی درست داشته باشیم یک زندگی سالم ابعادی سازنده داره اگه بیشتر وقت و زمان خود را برای تکامل و رشد انسان باشه خوبه ولی در راه درست و ازدواج تنها عامل خوشبختی انسان نیست بلکه چیزهای بهتری هست که می تونه انسان رو خوشبخت کنه مثل یاد خدا و خدمت به مردم و که هر کس با تواناییش به دیگران خدمت کنه به قول معروف مثل زیبای خفته یا سیندلرا نشینیم یکی بیاد شادمون کنه خودمون با خلاقیت و استعداد خودمون، خودمون رو شاد کنیم یکی از راههای شادی بخشش و مهربانی و کمک به دیگران هست ...

 

انشالله..

 

برچسب‌: ارزش زیبایی

شـــــــــــــک

دوشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۷
22:13
شکیبا نعیمی

 

Related image

شک

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. 

متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود و مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند و نزد پلیس برود. 

اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد؛ زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را دید، ولی این بار متوجه شد که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند و رفتار می کند....

 

من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز 

جلد دوم 

مترجم و گردآور: 

امبررضا آرمیون

مــــــــــــــــــــانع پـــــــــیشرفت

یکشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۶
22:6
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫عکس مانع پیشرفت‬‎

 

مــــــــــــــــــــانع پـــــــــیشرفت

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود: «دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازۀ او که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم.»

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانش ناراحت شدند اما پس از مدتی، کنجکاو شدند که بدانند چه کسی مانع پیشرفت آنها در اداره می شده است! این کنجکاوی، تقریبا تمام کارمندان را ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می شد، هیجان هم شدت می گرفت. همه پیش خود فکر می کردند که «این فرد چه کسی بوده که مانع پیشرفت ما در اداره می شده است؟»

کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی نزدیک تابوت می شدند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند، ناگهان خشکشان می زد و زبانشان بند می آمد!! آینه ای درون تابوت قرار داده شده بود و هرکس به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای هم نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: 

تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و آن کسی نیست جز خودِ «شما» چرا که: 

-شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید. 

- شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و موفقیت هایتان اثرگذار باشید. 

-شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید. 

- زندگی شما وقتی که رئیس تان، دوستان تان، والدین تان، شریک زندگی تان یا محل کارتان تغییر می کند، دستخوش تغییر نمی شود. زندگی شما تنها زمانی تغییر می کند که خودِ شما تغییر کنید. 

- باورهای محدودکنندۀ خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی خودتان می باشید. 

-مهمترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن ها و چیزهای از دست رفته نهراسید. 

- خودتان واقعیت های زندگی خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است؛ انعکاس افکاری را باز می گرداند که فرد، با اطمینان به آنها اعتقاد دارد. تفاوت ها در روش نگاه کردن به زندگی است. 

 

کتاب من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز 

جلد دوم 

مترجم و گردآور: 

امیررضا آرمیون

فرکانس زندگیت رو از کدوم کلیپ میگیری؟

یکشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۶
16:14
شکیبا نعیمی

 

http://s8.picofile.com/file/8365907276/1.png

 

فرکانس زندگیت رو از کدوم کلیپ میگیری؟

برای دیدن کلیپ های انگیزشی به لینک زیر مراجعه کنید و ببینید از کدوم کلیپ فرکانس خوب و الهام بخش  می گیرید ....

کلیک کنید

 

رهنمودی برای حرف زدن وقتی آدم نمی داند چه بگوید

یکشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۶
12:29
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫حرف زدن وقتی آدم نمی داند چی بگوید‬‎

 

رهنمودی برای حرف زدن وقتی آدم نمی داند چه بگوید 

فرض کن روزی سخت و پرمشغله در محل کارت داشته ای و تنها فکری که داری، این است که به خانه بروی، کفشهایت را در بیاوری و استراحت کنی. اما به محض اینکه پا به خانه می گذاری، متوجه می شوی همسرت ناراحت است. سر شام می پرسی چه شده، و او ناگهان سر درددلش باز می شود و می گوید که دیگر اصلا از تفریح او خبری نیست. و این آخرین حرفی است که دلت می خواسته بشنوی و نمی دانی چه بگویی. 

آنچه نباید بگویی  آنچه باید بگویی 

می توانی قضیه را انکار کنی. 

"همین هفته ی پیش بود که به شهربازی رفتیم."

سعی می کنی از قضیه سر در بیاوری. "منظورت چیه؟"

از روی ناپختگی و جهالت جواب می دهی. 

"ما که بیشتر از زن و شوهرهای دیگر بیرون می رویم."

راه عاقلانه در پیش می گیری و دنبال اطلاعات می گردی. 

"چرا این را می گویی، عزیزم؟"

سعی می کنی ثابت کنی او اشتباه می کند و کار به بگو و مگو می کشد. 

"ما نرفتیم بیرون و بعدش تو را به سینما نبردم؟

از جنگ کلامی اجتناب می کنی و در مقام دفاع از خودت بر نمی آیی. 

"چه چیزی باعث شده چنین تصوری داشته باشی؟"

می توانی در برابر ظاهر قضیه واکنش نشان دهی و اصل قضیه را ول کنی. 

"ببین، من هفته ای پنجاه ساعت کار می کنم و دیکر نا ندارم بیرون بروم."

می توانی منشاء طغیان را پیدا کنی و به اوضاع سر و سامان بدهی.

"باربی و بیل به کلاس رقص می روند. ما هم می توانیم...."

 

تانگ فو 

سَم هورن 

نفیسه معتکف 

روش برخورد با افراد تند خو 

 

برچسب‌: موضوع هفتگی , خشم

روزی ما هم پیر خواهیم شد

شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
22:40
شکیبا نعیمی

 

Related image

 

روزی ما هم پیر خواهیم شد 

پیرمردی با پسر، عروس و نوۀ پنج ساله اش زندگی می کرد. دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود. شبی هنگام خوردن شام، غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را به زمین انداخت و شکست. 

پسر و عروسش از این خرابکاری پیرمرد ناراحت شدند و گفتند باید دربارۀ پدربزرگ کاری کنیم، وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه ای از اتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد.

بعد از اینکه یک بشقاب و یک لیوان از دست پدربزرگ افتاد و شکست، دیگر مجبور بود غذایش را در کاسۀ چوبی بخورد. هر وقت هم خانواده، او را سرزنش می کردند، پدربزرگ نگاه غمگینی می کرد و در تنهایی اش فقط اشک می ریخت و هیچ نمی گفت. 

یک روز عصر، پدر متوجه پسر پنج سالۀ خود شد که داشت با چند تکه چوب، بازی می کرد. پدر رو به پسرش کرد و گفت: «پسرم! داری چی درست می کنی؟» پسر با شیرین زبانی گفت: «دارم برای تو و مامان کاسۀ چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید توش غذا بخورید!» سپس تبسمی کرد و به کارش ادامه داد....

از آن روز به بعد، همۀ خانواده با هم سر یک میز غذا می خوردند. 

 

من، منم؟!

داستانهای کوتاه و شگفت انگیز 

جلد دوم 

مترجم و گردآور: 

امیررضا آرمیون 

 

رهنمودی برای کنار کشیدن موقرانه از جر و بحث

شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
12:29
شکیبا نعیمی

 

Image result for ‫جر و بحث‬‎

 

رهنمودی برای کنار کشیدن موقرانه از جر و بحث

فرض کن برای پنجاهمین سالگرد ازدواج پدر و مادرت پارکی را در محله ی خودت رزرو کرده ای و در حال چیدن میز و صندلی در آنجا هستی که سر و کله ی خانواده ای دیگر پیدا می شود که اصرار دارند پارک را برای جشن فارغ التحصیلی پسرشان رزرو کرده اند. آنان تو را سرزنش می کنند که آلاچیق را اشغال کرده ای و تهدید می کنند که مأمور حفاظت از پارک را می آورند تا شماها را بیرون کند. چه می کنی؟

آنچه نباید بگوییآنچه باید بگویی 

وارد بحث و مجادله می شوی. 

"صبر کن ببینم. ما هم به اندازه ی تو حق داریم از پارک استفاده کنیم."

از مرافعه خودداری می کنی. 

"می دانم که می توانیم به نحوی با هم کنار بیاییم."

جَوّی ناخوشایند ایجاد می کنی و جر و بحث بالا می گیرد. 

"اگر این میزها را می خواستید، می بایست زودتر می آمدید."

جَوّی موافق به وجود می آوری و از جر و بحث فرار می کنی. 

"ببینیم می شود چند میز دیگر اینجا بگذاریم؟"

حرفهایی می زنی که آنان را از کوره در می برد. 

"اگر خیال می کنی با پررویی می توانی ما را بیرون کنی، کور خوانده ای."

حرفهایی می زنی که از مجادله جلوگیری کند. 

"ببینیم جایی نوشته ای هست که بگوید این جاها را چطور اختصاص داده اند؟"

سر موضع خودت می ایستی و آنان را دشمن به حساب می آوری. 

"باورم نمی شود. ماهها بود برنامه ریزی می کردم. ببینید چطوری همه چیز را به هم ریختید؟"

به نتیجه ی دلخواه می رسی و با هم مشکل را حل می کنید. 

"ببینیم چطور می شود در این فضا با هم شریک شویم تا وقتی مهمانها آمدند، آماده باشیم. ما هر دو یک چیز می خواهیم."

 

کتاب تانگ فو 

سَم هورن 

نفیسه معتکف 

روش برخورد با افراد تندخو 

برچسب‌: موضوع هفتگی , خشم

(( به کمپین نسلی ساخته خوش اومدید )) با مرورگر فایرفاکس یا گوگل کروم برای بهتر باز شدن وبلاگ استفاده کنید :) (( وبی برای خدمت به بشریت )) برای تبادل لینک و نویسندگی وب پیام بگذارید آدرس وبتون هم حتما بذارید ...
آدرس اینستاگرام خدمات تایپ و نقاشی :
https://www.instagram.com/kh.type.paint
برای مطالعه اهداف نسلی ساخته به پروفایل نسلی ساخته مراجعه کنید لینک منبع زیر :
http://naslisakhte.blogfa.com/profile

کپی رایت © 2019 - 2025 *** کـــمپیــن نــســلی ســـاختــه *** ✔️
Theme By Avazak.ir