وبلاگ نویسنده شو
در صورتی که تمایل داشتید از وب زیر دیدن کنید و خواستید بگید نویسنده اش کنمتون
اینجا وبلاگی گروهی است برای خدمت به بشریت، کسب تجربه، افزایش پرستش خداوند، خودسازی انسانها و...
در صورتی که تمایل داشتید از وب زیر دیدن کنید و خواستید بگید نویسنده اش کنمتون
تفاوت ها را بپذیرید، و به مشترکات خود بها دهید
یک رابطه در حکم یک تیم دو نفره است که طرفین همه استعدادها، مهارت ها و منابع خود را به آن وارد می کنند. هر تیم مستلزم داشتن اشخاص متفاوت با کیفیات مختلف است تا دستاوردهای مورد نیاز را سبب شود و رابطه را به کار بیندازد. اگر شما و همسرتان هر دو رهبران قدرتمندی باشید، اگر بتوانید تصمیمات سریع بگیرید، چه کسی قرار است به جزئیات بپردازد و کارها را انجام بدهد؟ چه کسی قرار است کارها را انجام دهد و صرفا نظریه پردازی نکند؟ تفاوت های یکدیگر را بپذیرید. تفاوت ها را به عنوان استعدادهای ویژه بپذیرید. این ها تفاوت هایی هستند که می توانید از آنها استفاده ی مؤثر بکنید تا تیم شما بهتر به وظایفی که دارد عمل نماید.
اما درباره ی وجوه مشترک چه باید گفت؟ داشتن وجوه مشترک عالی است. داشتن نظرات و سلیقه های مشابه و مشترک چیز خوبی است. اما این ها همیشه زندگی را ساده تر نمی کنند. اگر شما و همسرتان ذاتا رهبر باشید، ممکن است برای به دست گرفتن سکان کشتی زندگی پیوسته در حال رقابت باشید. اما به جای این رقابت توافق برسید که به نوبت سِمَت فرماندهی را برعهده بگیرید. از مشترکات خود استفاده کنید تا به روابط بهتر و موفق تری برسید.
توجه داشته باشید، شما یک تیم دو نفره هستید و باید به اتفاق تشریک مساعی کنید تا به موفقیت های بیش تری دست پیدا کنید. اگر استعدادهای مشترک خود را ترکیب کنید، راه درازتری می روید و در مقایسه با این که هر کدام طناب را به سمتی بکشید، شرایط و زمان بهتری می گذرانید. تفاوت ها را کنار بزنید و بدانید که ما جملگی انسان هستیم، همه ی ما آسیب پذیر هستیم، همه ما می خواهیم از زندگی
به جای اینکه با هم به شکلی رفتار کنیم که انگار موجودات متفاوت و متمایز هستیم، می توانیم در شرایط بسیار بهتری قرار بگیریم.
خود برداشت خوبی داشته باشیم. اگر تنها به تفاوت ها نگاه کنیم و از آنها مسایل بزرگ بسازیم، مانع از آن می شویم که از زندگی بهره بیش تری بگیریم. چه بهتر که تفاوت ها را بپذیریم و به زندگی بهتری برسیم.
کتاب قوانین زندگی
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی
رهرو و منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم.
«حافظ»
تعریف موفقیت
اغلب اوقات بخند و عشق بورز
احترام مردم خردمند و مهر کودکان را از آن خود کن،
انتقاد افراد درست و صادق را بپذیر
خیانت دوستان دروغی را تحمل کن
زیبایی را تحسین کن
خوبی های دیگران را پیدا کن
برای بهترین کردن دنیا، تلاش بی دریغ داشته باش،
با تربیت یک فرزند سالم
یا رسیدگی به باغچه
یا کمک به بهبود وضعیت اجتماعی
با شور و شوق بازی کن و بخند
با سرور و شادمانی آواز بخوان
قدرت نعمت تنفس راحت را بدان
چون تو زنده ای
و این کسب موفقیت است.
«رالف والدو امرسون»
کتاب شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید
جانب عشق عزیز است
فرومگذارش
مسعود لعلی
جذاب ترین داستانهای عاشقانه
برای بهبود روابط میان فردی، خانوادگی و سازمانی
همه ی ما به کسی نیاز داریم که از دیدن ما خوش حال شود. احساسی به ما بدهد که خود را موجودی با ارزش ارزیابی کنیم.
قوانین زندگی
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی
شما لیاقت خوبی ها را دارید..
یک لحظه فکر کنید. الان واقعا چه می خواهید؟ امروز چه آرزویی برای زندگی خود دارید؟ درباره آن فکر کنید و بعد بگویید: «من برای خود ___ می پسندم.» (هر آن چه که همیشه آرزویش را داشته اید، بگویید.) در این گونه مواقع بیش تر ما از گفتن آرزویمان باز می مانیم. دلیل آن هم این است که تصور می کنیم لیاقت رسیدن به آرزوهایمان را نداریم. قدرت شخصی ما وابسته به آمادگی ما برای پذیرش خوبی هاست. اگر احساس بی ارزش بودن می کنیم، منشأ آن در تجربیات دوران کودکی ماست. ولی این جا هم می توانیم خود را از شر تجربیات تلخ دوران کودکی خلاص کنیم. گاهی بعضی ها سراغ من می آیند و می گویند: «لوئیزه، جملات تلقینی بر من اثر ندارد.» در واقع ایراد از جملات تلقینی نیست بلکه دلیل آن این است که ما شایستگی خود را برای داشتن خوبی ها باور نداریم.
می توانید امتحان کنید که آیا این مسأله در مورد شما هم صادق است یا نه! بدین ترتیب که جملات تلقینی را به زبان آورید و به افکاری که با گفتن این جملات به ذهن شما خطور می کنند، توجه نمایید. سپس افکار خود را یادداشت کنید، تا افکارتان به صورت مکتوب و کاملاً واضع جلوی چشم هایتان قرار بگیرد. تنها چیزی که مانع شما برای قبولی نیکی ها یا دوست داشتن خودتان است فکر یا تصور غریبی است که شما آن را به عنوان واقعیت پذیرفته اید.
وقتی ما خود را شایسته خوبی ها ندانیم، زیر پای خود را خالی می کنیم و اتفاقات ناگواری را به جان می خریم. ممکن است گرفتاری و آشفتگی به بار آوریم، چیزهایی را از دست بدهیم، به خود آسیب برسانیم یا دچار ناراحتی های جسمانی شویم. باید باور کنیم که برای داشتن تمام خوبی هایی که زندگی به ما هدیه می کند، شایستگی داریم.
اگر بخواهیم برنامه های قدیمی و منفی را کنار بگذاریم و پدیده شگرفی در زندگی خود به وجود بیاوریم، با کدام اندیشه های نو باید شروع کنیم؟ اصول مطمئنی که شما می توانید به آن تکیه کنید، کدام است؟ چه باید بدانید، باور کنید و بپذیرید؟
برخی اندیشه های نو برای آغاز کار این گونه اند:
* من با ارزش هستم.
* من خود را دوست دارم.
* من لیاقت خوبی ها را دارم.
* من خود را مجاز به خودباوری و عزت نفس می دانم.
این افکار پایه ای بنیادین برای خودسازی شما خواهد بود و می توانید با تکیه بر آن و با جملات تلقینی مناسب به هر آن چه که آرزویش را دارید، برسید.
همیشه وقتی سخنرانی علنی دارم، کسی پیش من می آید یا برایم می نویسد که در همان سالن سخنرانی تحت تأثیر قرار گرفته و متحول شده است. بعضی وقت ها، منظور از تحول فقط مسایل کوچک است که در پس آن واقعه ای نسبتاً عظیم نهفته است. اخیراً بانویی نزد من آمده بود و تعریف می کرد که غده ای در سینه اش داشته و در طی سخنرانی من این غده ناپدید شده است. او ندایی شنید و تصمیم گرفت چیزی را از خود براند. این مثال بسیار خوبی در وصف اوج قدرت ماست. اگر ما حاضر نباشیم، چیزی را از خود دور کنیم، اگر بخواهیم چیزی را که به نوعی به نفع ماست، نگهداریم، در این صورت ممکن است هیچ روش کاردرمانی اثربخش نباشد. ولی اگر یک بار تصمیم بگیریم که مانند این بانو چیزی را از خود برانیم، در اولین فرصت موفق به انجام آن می شویم.
اگر عادتی دارید که نمی توانید به راحتی از آن خلاص شوید، از خود بپرسید که چه فایده ای از این عادت عاید شما می شود؟ اگر هیچ جوابی برای آن نداشتید، طوری دیگری بپرسید: «اگر من این عادت را نداشتم، چه اتفاقی می افتاد؟ در بیش تر موارد جواب این است: «زندگی ام قشنگ تر می شد.» همیشه مسایل به این جا ختم می شود، که ما به نوعی گمان می کنیم، لیاقت زندگی بهتر را نداریم....
کتاب اسرار قدرت درون
لویس ال.های
ترجمه: پری نیکزاد
تنها خوب ها احساس گناه می کنند
آدم های بد احساس گناه نمی کنند، آنها گرفتار بدی ها هستند. آدم های خوب از آن جهت احساس گناه می کنند که خوب هستند. احساس می کنند کار بدی کرده اند، کسی را تحقیر کرده اند، اشتباهی مرتکب شده اند و یا جایی آسیبی به وجود آورده اند. آدم های خوب با وجدان هستند، اما آدم های بد وجدان ندارند. اگر احساس گناه می کنید، این نشانه ی خوبی است. معنایش این است که در مسیر درست حرکت می کنید. اما باید بدانید که با موضوع چگونه برخورد کنید زیرا احساس گناه احساسی خودخواهانه است. بی فایده است و زندگی شما را تلف می کند.
_______________________________________________________________
اگر احساس گناه می کنید،
این نشانه ی خوبی است.
_____________________________________________________________________________
بله، همه ی ما اشتباه می کنیم. همه ی ما گه گاه مرتکب خطا می شویم. ما همیشه همه ی کارهای مان را به درستی انجام نمی دهیم و اگر وجدان داشته باشیم. گاه احساس گناه می کنیم. اما احساس گناه کردن بی فایده است، مگر آن که تحت تأثیر آن اقدام شایسته ای انجام بدهیم. بهتر است به احساس دیگری برسید. اگر پیوسته در شرایط احساس گناه به سر ببرید اما اقدام مثبتی نکنید، وقت خود را تلف کرده اید.
اولین کاری که باید بکنید این است که بدانید آیا به راستی نیازمند آن هستید که احساس گناه بکنید. احساس گناه می تواند ناشی از احساس وظیفه کردن باشد. می تواند ناشی از وجدان بیش از حد رشد کرده باشد. اگر کسی هستید که همیشه داوطلب می شوید اما این بار به این کار جواب «نه» داده اید، نیازی نیست که احساس گناه بکنید. اگر میان انجام دادن یا ندادن کاری امکان انتخاب دارید، می توانید آن کار را بکنید یا نکنید، اما احساس گناه نداشته باشید. با در نظر گرفتن این موضوع تصمیم گیری بکنید. انجام ندادن این کار و احساس گناه کردن کار درستی نیست.
اگر دلیلی برای احساس گناه کردن دارید، کار درست را انجام بدهید این درست ترین اقدامی است که می توانید بکنید. اما اگر نتوانید کاری را که لازم است انجام بدهید، چه اتفاقی می افتد؟ در این صورت، از آن درس بگیرید. مصمم شوید، احساس گناه را کنار بزنید و به راه خود ادامه دهید....
کتاب قوانین زندگی
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی
حرف خوبی که خاله فرشته میخواد بهتون یاد بده:
هر چه از خوبیها به تو می رسد از جانب خداست، و آنچه از بدی به تو می رسد از خود توست.
نساء، 79
عمو فرشته میخواد بهتون یه هشداری بده:
ای مردم! آن کس که نسبت به برادر دینی اش از لحاظ دین و مذهب سابقه ی خوبی سراغ دارد دیگر نباید به سخنانی که این و آن درباره ی او می گویند گوش فرا دهد. آگاه باشید [اثر زیان کلام از زیان تیر سخت تر و بیشتر است، زیرا] گاهی تیرانداز تیز می اندازد و تیرش به خطا می رود، اما کلام بی اثر نمی ماند [اگر چه دروغ باشد و سخن باطل و نادرست فراوان گفته می شود] ولی سخن های باطل نابود خواهد شد [و گناه آن برای گوینده باقی می ماند] و خداوند شنوا و گواه است. بدانید بین حق و باطل بیش از چهار انگشت فاصله نیست. از امام علی (ع) درباره این سخن سوال شد. حضرت انگشتانش را کنار هم گذاشت و میان گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن است که بگویی دیدم.
نهج البلاغه
نسخۀ آرامش خاله فرشته:
عذاب هر کس به دلیل انزجار از خویشتن، و احساس گناه است.
ابزار هنر خوب بودن رو عمو فرشته میخواد بهتون بگه:
چهارمین ابزار انسان، ابزار خودمختاری است که به نوبۀ خود، ارزشمند بوده و به این معناست که هر انسانی حق تصمیم گیری در مورد زندگی خود را دارد. مثال دیگر، اصل وحدت است که بیان می دارد انسان ها بایستی همگی وحدت داشته و آن چه را که خداوند به آن ها ارزانی کرده با دیگران قسمت کنند.
پاداش: آرامش و شادی
جریمه: افسردگی و غمگینی
انتخاب با توست
خاله فرشته میخواد یه حرف خوب بهتون یاد بده:
خدای تعالی همی گوید: هر که همسنگ ذره ایی اندرین جهان نیکی کند مر آن را ببیند و هر که همسنگ ذره یی بدی کند مر آن را ببیند.
ناصر خسرو (خوان اخوان)
عمو فرشته میخواد بهتون یه هشدار بده:
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که درباره انسان مؤمن هر چه را دیده یا شنیده باز گوید [آن را بین مردم شایع کند] جزو کسانی است که خدای متعال درباره ی آنان فرموده است: «اِن الذین یحبون أن تشییع الفاحِشه...»
سفینه البحار
نقطۀ اقتدار همواره در لحظۀ حال است.
نسخه آرامش خاله فرشته
ابزار هنر خوب بودن رو عمو فرشته میخواد بهتون بگه:
سومین ابزار این است که همه انسان ها از موهبت زندگی برخوردارند که بسیار ارزشمند بوده و بایستی آن را تا سر حد امکان حفظ بکنند.
پاداش : آرامش و شادی
جریمه: غمگینی و افسردگی
انتخاب با توست
خودتان را دست کم نگیرید
گروه کُر (همسُرایی) مدرسه برای اجرای مراسمی در مرکز شهر آماده شده بودند. آنها چند ساعتی را در آن هوای سرد منتظر ماندند تا مسئولین و مردم جمع شوند... رهبر ارکستر برای رهبری گروه در جای خود مستقر شد. در این میان، یکی از اعضای گروه با خود چنین گفت:
«در این هوای سرد آواز خواندن سخت است. پنجاه نفر در گروه وجود دارد، اگر فقط دهانم را باز و بسته کنم، کسی متوجه نمی شود.»
بالاخره رهبر ارکستر کارش را شروع کرد... اما صدایی نشنید!! چون آن روز، همه مثل هم فکر کرده بودند!
نتیجه:
بدون شک، وجود هر کس در این جهان ضروری و اثرگذار است. پس تلاش کنید تا به بهترین شکل ممکن وجود داشته باشید.
زنده بودن شما خود دلیلی آشکار بر این حقیقت است که هنوز وظایفی بر عهدۀ شماست که باید آنها را به انجام برسانید.
ریچارد باخ
ایــــــــــــــــمان تــــــان را حفظ کنید
«.... گفتیم ایمان مان را حفظ می کنیم،
با ریسمان پایین می رویم و در دل تاریکی قرار می گیریم.»
این قطعه شعری است از روپرت بروک با عنوان «تپه»، که فکر می کنم درباره ی دوستی است. البته می تواند درباره ی موضوعی کاملا متفاوت باشد. تشخیص دادنش همیشه دشوار است. اما از نظر من، این موضوعی درباره ی دوستی میان دو عاشق و معشوق است، موضوعی میان دو دوست است. موضوعی درباره ی حفظ اعتقادات، باقی ماندن بر سر قول برای حمایت کردن، اعتماد داشتن و باور نمودن. البته می تواند موضوعی درباره ی باقی ماندن بر سر باورهای دینی هم باشد. ایمان حفظ کردن به معنای چسبیدن و باقی ماندن بر سر قول و قرارهاست، رفتن به دل تاریکی هاست، آن هم با این علم و اطلاع که بدانید کار درستی انجام داده اید. باقی ماندن در کنار دوستان در اوقات دشواری. شاید این ها ارزش هایی قدیمی باشند - شرف، وفاداری، اعتماد، غرور، حمایت، صمیمیت، قابل اعتماد بودن، قابل اتکاء بودن، توانمندی، سازگاری و تداوم. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اگر در آن پایبند قول و قرارهای تان باقی بمانید، اگر قابل اعتماد باشید، به شخصیتی با ارزش تبدیل می گردید. این چیز خوبی است.
پایبند قول و قرار و باورهای خود باقی ماندن اتفاق بزرگی است. پایبند قول و قرار و باورهای خود باقی ماندن کاری است که شما می کنید. آدم متظاهر کسی است که سعی می کند دیگران را به کیش خود درآورد. این بستگی به شما دارد که بخواهید از اطلاعات موجود چگونه استفاده کنید. اما این را به شما قول می دهم اطلاعاتی که
پایبند قول و قرار و باورهای خود
باقی ماندن کاری است که شما می کنید.
آدم متظاهر کسی است که سعی می کند
دیگران را به کیش خود درآورد.
امروز در اختیارتان می گذارم همان اطلاعاتی است که بیست سال دیگر خواهم داد. ارزش های قدیمی و سنتی به راحتی از دست نمی روند.
قوانین زندگی
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی
شـــــــجاعت واقعی
«کالین ویلسون»، نویسندۀ پرکار و معروف بریتانیایی، وسوسۀ خودکشی ای را که در شانزده سالگی به او دست داده بود، چنین توصیف می کند:
«وارد آزمایشگاه شیمی مدرسه شدم و شیشۀ اسید را برداشتم ... اسید را در لیوان پیش رویم خالی کردم و غرق تماشایش شدم. رنگش را نگاه کردم و مزۀ احتمالی اش را در ذهنم تصور کردم. سپس اسید را به بینی ام نزدیک کردم و بویش به مشامم خورد؛ در این لحظه ناگهان جرقه ای از آینده در ذهنم درخشید .. و توانستم سوزش آن را در گلویم احساس کنم و سوراخ ایجاد شده در درون معده ام را ببینم. احساس آسیب آن اسید، آنچنان حقیقی بود که گویی به راستی آن را نوشیده بودم... پس مطمئن شدم که هنوز این کار را نکرده ام.
در طول چند لحظه ای که آن لیوان را در دست گرفته بودم و امکان مرگ را مزه مزه می کردم، با خودم فکر کردم که اگر شجاعت کشتن خودم را دارم، پس حتما شجاعت ادامه دادن زندگی ام را هم دارم.»
من، منم؟!
داستانهای کوتاه و شگفت انگیز
جلد دوم
مترجم و گردآور:
امیررضا آرمیون
می تــــــــوانید احـــــساس خوبی داشته باشید....
اگر به شأن و وقار خود بها بدهیم و در آرامش به سر ببریم، امکان آن وجود دارد به این باور برسیم که نباید احساسات بزرگ داشته باشیم. اما خبر خوش این است که این طور نیست. می توانید احساسات و عواطف خود را تجربه کنید. می توانید اگر کسی به راستی شما را ناراحت کرد، عصبانی بشوید. وقتی عزیزی را از دست می دهید، می توانید به شدت اندوهگین بشوید. می توانید شادی و نشاط فراوان تجربه کنید. اشکالی ندارد اگر بترسید، مشوش شوید، به هیجان بیایید، در خودتان فرو بروید و بسیاری از احساس دیگر را تجربه نمایید.
ما انسان هستیم و عاطفه و احساس داریم. این ها کاملا طبیعی هستند. کاملا طبیعی است که احساسات عمیق داشته باشیم. اشکالی ندارد اگر این احساسات خود را بروز بدهیم. مجبور نیستیم از احساسات خود خجالت بکشیم. اشکالی ندارد اگر گریه کنیم. بروز ندادن احساسات چیز خوبی نیست. با این کار احساسات انباشت می شوند. چه بهتر که احساسات مان را بروز بدهیم، با آنها برخورد کنیم و بعد به سایر جنبه های زندگی مان بپردازیم.
اگر با بحران، تجربه های ناخوشایند و اوقات دشوار روبه رو هستیم، درست نیست اگر فکر کنیم باید پیوسته درپوشی بر این احساسات خود بگذاریم. درست نیست اگر فکر کنیم با بروز دادن احساسات مان در نظر دیگران ضعیف ظاهر می شویم و
بروز ندادن احساسات چیز خوبی نیست.
با این کار احساسات انباشت می شوند.
آنها باور می کنند که کنترل های خود را از دست داده ایم. می دانم ممکن است به نظر برسد با بروز احساسات از شأن و وقار خود می کاهیم، اما تجربه کردن احساسات موضوعی برخلاف داشتن شأن و وقار نیست، مگر اینکه احساسات خود را به شکلی بی تناسب بیان کنیم و یا زمان مناسبی را برای این کار انتخاب نکنیم.
حتی در مواقعی خشمگین شدن موضوعی کاملا به جاست، مشروط بر آن که خویشتن داری خود را از دست ندهیم و کاری نکنیم که بعدا پشیمان شویم و افسوس بخوریم. وقتی عصبانی می شویم، به دیگران نشان می دهیم که ما را آزار داده و رنجانیده اند. به آنها نشان می دهیم که رفتارشان تألم فراوانی در ما ایجاد کرده است. البته نباید بر سر موضوعات جزیی و بی اهمیت عصبانی بشویم. تنها وقتی لازم است و ضرورت دارد، خشم خود را نشان می دهیم. به همین شکل لازم نیست خشمگین بشویم و بر کسانی که گناهی مرتکب نشده اند، بتازیم. اگر نمی توانید خشم خود را به طور سازنده ابراز کنید، بهتر است دنبال راه های بگردید که بتوانید بدون آزار دادن دیگران خشم خود را ابراز نمایید. اما به هر صورت باید خشم خود را تخلیه کنید. در بطری کردن خشم به شما زیان می رساند.
تنها خشم نیست که نباید انباشته شود. هراس و اضطراب و شادی های بزرگ و یا سایر احساسات و عواطف هم نباید محدود و انباشته شوند. صرف این که احساسات بزرگ را تجربه می کنیم، بدین معنا نیست که کنترل خود را از دست داده ایم. می توانیم کاملا احساسی و عاطفی باشیم و با این حال بر آن چه ابراز می کنیم مسلط باشیم. اگر احساس بد نداشته باشیم، انسان نیستیم. این کاملا طبیعی است که احساس داشته باشیم و نباید اقدامی برای پنهان کردن آن صورت دهیم. البته می توانید دقت کنید و مراقب باشید که احساسات خود را به اندازه، متناسب و در زمان مناسب بروز دهید.
قوانین زندگی
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی
سلامت نیوز-* فرزانه شهریاردوست: دروغگویی در هر شرایط و موقعیتی ناپسند و نکوهیده است اما به طور معمول وقتی به شکل عادت در می آید، در بیشتر موقعیت ها ادامه می یابد.
به گزارش سلامت نیوز، خراسان نوشت:محیط کار نیز از این قاعده مستثنا نیست و بیشتر ما در محیط کار خود همکارانی داریم که به دروغگویی شهره هستند. حتی ممکن است خود نیز مبتلا به این عادت باشیم. دلایل متعددی برای دروغگویی در محیط کار وجود دارد که در ادامه به برخی از آن ها و شیوه های برخورد با آن اشاره می کنیم:
احساس ناامنی
بسیاری از دروغ ها ریشه در احساس ناامنی دارد. چنین دروغ هایی در واقع نوعی دفاع روانی برای افراد دروغگو محسوب می شود، چراکه به علت ترس شان برانگیخته می شوند. دروغ هایی که محصول احساس ناامنی است، بیشتر برای ارتقای موقعیت فرد در محیط کار و ایجاد و حفظ روابط مطلوب با سایر همکاران و مافوق گفته می شود.
* بهترین راه برخورد با همکارانی که دروغ هایشان ریشه در احساس ناامنی دارد، دادن احساس پذیرش به آن هاست. در عمل به آن ها نشان دهید برای آن چه که هستند ارزش قائل هستید، نه برای آن چیزی که دوست دارند باشند و برای آن دروغ می گویند. به یاد داشته باشید این افراد نسبت به خود انتقادگر هستند، بنابراین دریافت حس احترام و تحسین به موقع از جانب دیگران، به آن ها کمک می کند دریابند برای رسیدن به جایگاه بالاتر نیاز به تلاش و زمان دارند و گفتن دروغ راهکار مطلوبی برای رسیدن به اهدافشان نیست.
مخفی کردن اشتباهات
برخی از دروغ ها برای قرار گرفتن در کانون توجه و متمایز به نظر رسیدن نیست؛ بلکه برای پنهان کردن چیزهایی است که فرد دوست ندارد دیگران متوجه شوند. مخفی کردن خطاها و اشتباهاتی که در انجام کارها مرتکب شده ایم یا پنهان کردن این مسئله که مهارت هایی را بلد نیستیم، نوعی دروغ در محیط کار است. البته برخی افراد دروغگو معتقدند «ما دروغ نگفته ایم، فقط راستش را پنهان کرده ایم!».
* بهترین روش برخورد با چنین همکارانی که برای مخفی کردن ناتوانی های خود دروغ می گویند این است که در قدم اول سردرگمی و ناتوانی شان در انجام کارها یا تاخیر در انجام مسئولیت ها و تحویل کار را بر شنیدن دروغ ارجح بدانیم. اگر اشخاص دروغگو فشار زیادی از سوی مدیران و دیگر همکاران برای تحویل سریع یا به موقع کارهای محوله احساس کنند، برای گفتن دروغ و پنهان کردن ناتوانی های خود برانگیخته خواهند شد. کمک به چنین اشخاصی برای ارتقای توانمندی های لازم در راستای انجام وظایف شغلی و صبر و دادن زمان مورد نیاز برای یاد گرفتن آن چه که بلد نیستند، به تدریج به آن ها کمک خواهد کرد برای پنهان کردن خطاهای خود، حقیقت را کتمان نکنند.
اگر خودتان عادت به دروغگویی در محیط کار دارید
پیش از هر چیز به این مسئله فکر کنید که آیا در مسائلی که دست به دروغگویی می زنید، لازم است حتما دروغ بگویید؟ آیا هیچ راهکار دیگری برای مواجهه با مسائل وجود ندارد و دروغگویی تنها راه حل موجود است؟
موارد متعددی در محیط کار وجود دارد که با دروغ گفتن می توانید از آن ها فرار کنید. لیکن مشکل این جاست که این عادت های کوچک و بد کم کم تبدیل به شیوه زندگی تان می شود و بالاخره روزی گریبانگیرتان خواهد شد و حتی ممکن است به برخوردهای جدی یا حتی اخراج منجر شود.
تفاوتی نمی کند که دروغ در محیط کار، مصلحت آمیز باشد یا کتمان حقیقت و پنهان کاری یا موارد جزئی مثل دروغ درباره دلیل دیر رسیدن به محل کار یا تمارض به بیماری و استفاده از مرخصی استعلاجی! در هر صورت این کار باعث می شود احترام و اعتبار خود را در مجموعه کاری از دست بدهید و بی اعتمادی در روابط کاری حکمفرما شود.
اگر می خواهید اعتبار شخصی خود را بازیابی کنید و اعتماد از دست رفته مدیران و همکاران خود را دوباره به دست آورید، اول از همه صادقانه بپذیرید که دروغ گفته اید. کتمان دروغ به اندازه گفتن دروغ، زشت و ناپسند است. پذیرش دروغی که گفته اید، قدری حالت دفاعی دیگران نسبت به شما را کم رنگ خواهد کرد. البته شما می توانید دلیل دروغ خود را بگویید، اما به طور معمول همکاران آن را توجیهی برای یک عمل زشت می پندارند.
به یاد داشته باشید اعتمادی که با دروغگویی از بین رفته است، به یکباره و به سرعت بازنخواهد گشت و زمان زیادی خواهد برد. پس صبور باشید و از گفتن هر دروغ دیگری بپرهیزید.
*روانشناس بالینی
بــــــــــــــــه سوی آسمان
یک شب وقتی پروانه ها با هم پرواز می کردند، یکی از آنها سرش را بلند کرد و ناگهان ماه را دید که از میان شاخه های درختان آویزان است. تمام پروانه ها مشغول نور شمع و چراغ های خیابان شدند، ولی او هر شب پرواز می کرد تا به ماه برسد. او به سوی آسمان ها بال می گشود...
ماه با اینکه نزدیک به نظر می رسید، اما همیشه در ورای ظرفیت پرواز پروانه باقی می ماند. همۀ پروانه های دیگر سوختند، مردند و خاکستر شدند، به جز این پروانه.
نتیجه:
باشد که ماه ما «خـــــــــدا» باشد...
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام...
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید، به رفتار شما می تابد.
سهراب سپهری
من، منم؟!
داستانهای کوتاه و شگفت انگیز
جلد دوم
مترجم و گردآور:
امیررضا آرمیون
اعتماد جوهره زندگی زناشویی است و اگر دروغگویی باعث شود اعتماد زوجها نسبت به یکدیگر سلب شود، زندگی به کام آنها تلخ خواهد شد و سردی عاطفی جای صمیمیت را خواهد گرفت.
اعتماد جوهره زندگی زناشویی است و اگر دروغگویی باعث شود اعتماد زوجها نسبت به یکدیگر سلب شود، زندگی به کام آنها تلخ خواهد شد و سردی عاطفی جای صمیمیت را خواهد گرفت.
حس دردناکی است وقتی از همسری دروغ بشنوید که با صداقت و درستی با او رفتار کرده اید و تمام زندگی تان را وقفش کرده اید. این کاملا طبیعی است
در مقابل دروغ های همسرتان عکس العمل تند نشان دهید و عصبانی شوید، اما بی شک می دانید با ناراحتی راه به جایی نخواهید برد، بهتر است به طور کاملا اصولی با این مشکل برخورد کنید.
خودتان را بی تقصیر ندانید
علت دروغگویی همسرتان را پیدا کنید، چه بسا در بعضی موارد علت دروغگویی همسر، خود شما و نحوه برخورد شماست. بسنجید ببینید که دروغ های همسرتان تا چه حدی به عکس العمل های شما مربوط است.
یکی از پیامدهای سختگیری های بی مورد، حساسیت بیجا و کنترل شدید، سرزنش ها و... توسل به دروغگویی است. در حقیقت همسر تان به خاطر بعضی از رفتارهای شما تبدیل به یک دروغگو شده است. مثلا ممکن است همسرتان به خاطر گفتن حقیقتی، از جانب شما مورد مواخذه قرار گرفته و کار به دعوا و تلخی رسیده است.
در چنین شرایطی دروغ گفتن همسر، راهی برای حفظ شخصیت، ایجاد آرامش و دوستی است، چه بسا با خود می گوید: «اگر درباره کارهایم دروغ بگویم راحت ترم تا آن که بخواهم مورد توهین قرار بگیرم یا از انجام کاری که دوست دارم محروم شوم.»
بنابراین بهترین راه حل برای این که همسرتان دروغ نگوید این است که به همسرتان احساس امنیت بدهید و شرایطی را فراهم کنید که او از راستگویی هراسی نداشته باشد.
به جای این که نسبت به دروغ حساس باشید، به موضوعی حساسیت نشان دهید که سختگیری در مورد آن بیجاست و توجیه عقلی و شرعی و عرفی ندارد.
تقویت رابطه عاطفی می تواند این هراس را از بین ببرد و امنیت لازم را به وجود آورد. اگر همدیگر را کمی آزاد بگذارید و اجازه دهید هر کدام آن طور که دوست دارید زندگی کنید، بی شک به مرور تبدیل به دو دوست خواهید شد که دیگر لزومی بر دروغ گفتن هم نیست.
البته لازم است اگر خودتان نیز در مواردی بنا بر دلایلی دروغ گفته اید، آن را ترک کنید. از خودتان شروع کنید و با خود و همسرتان قول دهید تحت هیچ شرایطی دروغ نخواهید گفت.
چشم بر بعضی دروغ ها ببندید
گرچه دروغ، دروغ است و همیشه امری مذموم و ناپسند محسوب می شود، اما خواه یا ناخواه در زندگی با آن مواجه می شویم و از آنجا که مفری از آن نیست مجبور به پذیرش این حقیقت هستیم که دروغ وجود دارد و ما باید راه حلی برای مواجهه و مقابله با آن داشته باشیم.
در نخستین گام مواجهه با دروغگویی، توجه به نوع دروغ است و این که با توجه به مدت زمان رابطه تان، چه مقدار دروغ شنیده اید؟
گاهی زوجین، دروغ های کوچک و کم اهمیتی به یکدیگر می گویند که تاثیر چندانی در ادامه یا قطع رابطه ندارد، مثلا همسرتان به شما می گوید وقت پزشک دارد، اما به جای رفتن به مطب دکتر، به خانه یکی از دوستانش می رود، گرچه این رفتار شما را ناراحت و اذیت می کند.
اما احتمالا مشکل خیلی بزرگ و جدی در زندگی تان ایجاد نمی کند. بهتر است همیشه این مساله را مدنظر داشته باشید که دروغگویی های همسرتان تا چه حد در زندگی و سرنوشت شما تاثیرگذار است، گاهی دروغ از اهمیت کمی برخوردار است و تاتیر چندانی در زندگی تان نداشته و نخواهد داشت، اینجاست که شما می توانید از آن چشم پوشی کنید.
زن و شوهرها باید بپذیرند گاهی دروغ گفتن یک نفر و انعطاف پذیری طرف دیگر درباره آن دروغ، می تواند تنش کمتری را در زندگی ایجاد کند، یعنی بعضی دروغ ها را می شود به قول معروف زیر سبیلی رد کرد، گرچه گاهی نیز دروغ های همسران آن قدر بزرگ است که یکی از طرفین طاقت شنیدن و تحمل آن را ندارد و به یک مشکل کاملا پیچیده منجر می شود.
بی شک عدم صداقت در مسائلی چون درجه تحصیلی و شغلی، رابطه های پنهانی و... جزو دروغ های کوچک محسوب نمی شود. معمولا دروغ های بزرگ باعث می شود یکی از طرفین مدام در حال اثبات بی گناهی خود باشد یا در حال مچ گرفتن و پیدا کردن سرنخ هایی برای اطمینان از خطاهای دیگری باشد. این کش و قوس های بسیار، به رابطه زن و شوهر لطمه زده یا گاه آن را مختل می کند.
نگاه تان را تغییر دهید
دست خودتان است که مشخص کنید تا چه حد مجاز به دروغ گفتن یا دروغ شنیدن هستید. گاهی رفتار و کلام یکی از همسران به دروغگویی منجر می شود، این در حالی است که هیچ یک قصد چنین کاری نداشته اند.
اما شرایط طوری رقم می خورد که شما یا همسرتان دروغگو شناخته شوید. مثلا همسر شما می گوید تا یک ساعت دیگر خانه است، اما این یک ساعت کجا و خانه رسیدن او کجا؟ در این مواقع، اگر چه همسرتان خود متوجه شده است که زمان به خانه آمدنش را خیلی هم درست نگفته، ولی متمایل است در همان زمانی که به شما گفته است به منزل آید.
اما تلاش او برای عملی کردن حرفش چندان کافی نیست و در نتیجه حرف و عملش دو تا می شود و این تنها یک نمونه از اتفاقاتی است که در زندگی خیلی از زن و شوهرها پیش می آید.
در این شرایط شما می توانید این مساله را از دو زاویه مورد توجه قرار دهید، از یک نظر می توانید این گونه فکر کنید که همسرتان توانایی چندانی در برنامه ریزی زمانی خود ندارد و نمی تواند کارهای خود را بدرستی تنظیم کند یا آن که علتی دیگر، برای تاخیر آمدنش پیدا کنید
و از نظر دیگر آن که، این طور به موضوع نگاه کنید که همسرتان فردی دروغگو ست که هیچ اهمیتی برای شما قائل نیست. شما کدام یک از این نظرگاه ها را بیشتر می پسندید؟ به نظر شما کدام یک برخورد مناسب و پسندیده تری است؟ این امر بسیار مهم است که بدانید در به وجود آمدن چنین رفتاری ممکن است شما و همسرتان هر دو مقصر باشید.
گفت وگو کنید
اگر اعتمادتان را از دست داده اید و احساس می کنید دیگر نمی توانید با دروغگویی همسرتان کنار بیایید، بهتر است به دنبال یک راه حل برای مواجهه با دروغگویی همسرتان باشید، قطعا با انتخاب راه حلی مناسب، نه تنها می توانید رفتار مناسبی داشته باشید، بلکه خواهید دانست که چگونه احساس تان را مدیریت و آنها را ابراز کنید.
گفت وگو یکی از راه حل هاست. پیش از آن که بخواهید درباره درغگویی همسرتان با او صحبت کنید، بهتر است حسابی فکر کنید و واکنش ها و جواب های او را پیش بینی کنید. به عبارت دیگر، پیش بینی کنید؛ بعد شروع به صحبت کنید.
بی شک اگر به پاسخ های احتمالی نیندیشید، هرگز نمی توانید بدرستی با او حرف بزنید و گفت وگوی مفید و ثمربخشی داشته باشید. با حدس زدن واکنش ها و تمام جواب های احتمالی همسرتان می توانید کاملا مجهز شوید و با دستی پر پیش بروید. با این روش شما خواهید دانست اگر همسرتان فلان جواب را داد در مقابل آن پاسخ، چه عکس العملی نشان دهید.
به دیگر سخن، شما با پیش بینی رفتارهای همسرتان، خیلی خوب می دانید چه رفتاری باید نشان دهید و بهترین تصمیم تان چیست. البته لازم است خودتان را آماده به شنیدن هر حقیقتی کنید ممکن است چیزهایی به شما بگوید که غافلگیر شوید یا دوست نداشته باشید، آنها را بشنوید.
البته ممکن است بعضی از دلایلی که همسرتان را بیان می کند، شما را قانع کند، به طور کاملا روشن و صریح به او بگویید که حرف هایش را قبول دارید، اما دوست ندارید حتی به خاطر آن دلایل هم دروغ بشنوید ولو آن که به قیمت ناراحتی بسیارتان تمام شود.
بهتر است در انتهای صحبت تان، خط قرمزها و حدها را برای هم مشخص کنید و به همسرتان بگویید در چه مواقعی جایز به دروغ گفتن نیست و شما او را بابت آنها، نخواهید بخشید. صبر داشته باشید و برای چند بار هم شده به او فرصت جبران بدهید تا بتواند خود را اصلاح کند.
نزد روان شناس بروید
اگر دروغگویی همسرتان تبدیل به یک عادت شده است او را نزد مشاور بروید تا در یک پروسه درمانی بتوانید این مشکل را حل کنید، چه بسا زندگی با فردی دروغگو، امنیت روانی شما را تهدید کند و باعث اضطراب و افسردگی تان شود.
لینک منبع:
پـــــــــــنجرۀ نــــــــــــگـــاه
زن و مرد جوانی به خانۀ جدیدشان اسباب کشی کردند ... در روز نخست، ضمن صرف صبحانه، زن از پنجرۀ آشپزخانه دید که همسایه شان در حال آویزان کردن رخت های شسته شده است. با دیدن لباس ها گفت: «لباس ها چندان تمیز نیستند! انگار نمی داند چطور باید لباس بشوید. احتمالاً باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد، اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباس های شسته شده را برای خشک شدن آویزان می کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، زن جوان از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «بالاخره یاد گرفته چطور لباس بشوید. من مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده؟!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح کمی زودتر بیدار شدم و شیشۀ پنجره آشپزخانه مان را تمیز کردم!»
نتیجه:
قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که می بینیم، در پی دیدن جنبه های مثبت او باشیم؟
من، منم؟!
داستانهای کوتاه و شگفت انگیز
جلد دوم
مترجم و گردآور:
امیررضا آرمیون
شــــــأن و وقار داشته باشید
من سال ها درباره ی انسان های موفق بررسی کرده ام. منظورم از موفق ها تنها کسانی که پول زیاد دارند یا شغل خوبی ندارند، نیست.در واقع، یکی از موفق ترین اشخاصی که می شناسم نه پول فراوان دارد، و نه مال و منال زیاد. به جای همه ی این ها، از سعادت و خوشبختی برخوردار است، آرامش ذهن دارد و به رضایت خاطر مجهز است. او کسی بود که حتی اگر تلاش می کردید، نمی توانستید تبسم را از لبانش حذف کنید.
تقریباً همه ی موفق ها با احساسی از شأن و وقار روبه رو هستند. اما منظور من از این حرف چیست؟ منظورم این است که آنها آدم های محکمی هستند، می دانند چه کسی هستند و چه می خواهند بکنند. نیازی به تظاهر و نمایش و لاف و گزاف درباره ی آن چه هستند، ندارند. مجبور نیستند توجه دیگران را به خود جلب کنند زیرا به آن چه ما فکر می کنیم، علاقه مند نیستند. به جای همه ی این ها، به آن چه درباره ی زندگی دارند فکر می کنند و به آن علاقه مند هستند. آنها به جلب توجه نیازمند نیستند.
به نکته ی مهمی می رسیم. اگر می خواهید یک بازیگر موفق قوانین باشید، اگر باید از بقیه کمی متمایز باشید، رفتاری عالی به نمایش بگذارید، مؤدب و ملاحظه کار باشید، کسی باشید که دیگران بخواهند به شما توجه داشته باشند. مجبور نیستید که همیشه جدی و رشد کرده باشید. می توانید خوش بگذرانید، می تونید تفریح و سرگرمی داشته باشید، اما در این کار افراط نکنید. می توانید موهای تان را به شکلی که می خواهید آرایش کنید، اما از حد کنترل و اعتدال بیرون نروید. هنوز هم می توانید در حالت آرمیدگی قرار بگیرید و به آرامش برسید، اما افراط نکنید و از سمت دیگر بام به پایین پرتاب نشوید.
شأن و وقار موضوعی درباره ی احترام به خود
شأن و وقار موضوعی درباره ی احترام به خود و داشتن عزت نفس است. حیرت انگیز است که وقتی در این شرایط ظهور می کنید، دیگران تا چه اندازه به شما احترام می گذارند.
قوانین زندگی
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی
به گزارش خبرنگار کلینیک گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران، چیزی که امروزه مثل نقل و نبات در دهان همهی آدمها است و چه عمدی و چه عمدی بر زبان ها جاری میشود چیزی جز دروغ نیست.
ما دروغ گفتن را از دوران کودکی میآموزیم و گاهی تا آخرین لحظات زندگی نیز به این کار ادامه میدهیم.گاهی اوقات آنچنان به دروغ کفتن عادت میکنیم که حتی متوجه دروغ گفتن خود نیز نمیشویم و یا نمیدانیم برای چه دروغ میگوییم. اما بهتر است بیشتر در گفتار و رفتارمان دقت کنیم چراکه یک دروغ به نظر ساده و کوچک میتواند اشتباهات بزرگ و غیرقابل جبرانی را به دنبال داشته باشد.
از قدیم گفتند دروغگو کم حافظه است
اگر به صحبتهای فردی شک دارید بهتر است درابتدا به صحبتهای او کامل گوش کنید و سپس با هوشیاری کامل صحبتهای او را دنبال کنید تا صحت وسقم صحبتهای او را بفهمید.به قول ما ایرانیها دروغگو کم حافظه میشودو صحبتهای خود را زود فراموش میکند بنابراین خیلی زود متناقضگویی او دستش را رو میکند.
دکتر علی باجلان در خصوص تعریف و علل دروغ گفتن میگوید: دروغ یعنی چیزی خلاف واقعیت بگوئیم. افراد با دلایا گوناگونی دروغ میگویند.اما گاهی دروغ گفتن دلیل نمیخواهد بلکه به صورت یک عادت درفرد درآمده است.
یکی از علل دروغ گفتن داشتن اعتماد به نفس پایین است که فرد سعی دارد خود را مهمتر از چیزی که هست جلوه دهد بنابراین شروع به دروغ گفتن میکند.
ترس از برخورد خشن مهمترین علت دروغگویی
این روانشناس در ادامه گفت: یکسری از افراد مشکل اعتماد به نفس ندارند اما شرایط اجتماعی و خانوادگی آنها را وادار میکند دروغ بگویند.
به طور مثال دو کارمند با تأخیر به محل کار میرسند یکی با کمال صداقت علت تأخیر خود را خواب ماندن اعلام میکند و شاهد برخورد مناسبی ازسوی رئیس خود نخواهد بود و دیگری به دورغ علت را ماندن در ترافیک اعلام میکند و رئیس رفتار بهتری با او خواهد داشت.
چرا کودکمان دروغگو بار میاید؟
اما درمورد نقش خانواده در گرایش یافتن فرد به دروغ میتوان کودکی را مثال فرد که به علت ترس ز واکنش ئالدین تحقیر شدن و تبیه شدن توسط آنها از گفتن حقیقت امتناع میورزد و یا کودک میتواند دروغ گفتن را از والدین بیاموزد.
چراکه حرفهای پدر و مادر ملاک یادگیری کودک نیستند این رفتار و عملکرد آنهاست که کودک میآموزد.
دروغ میگویم چون به نفع من است
و دسته سوم افرادی هستند که مشکل شخصیتی دارند به راحتی دروغ میگویند، صحبتهای دیگران را تحریف میکنند و این سبک شخصیتی دارای شخصیتی ضد اجتماعی نمایشی، خودشیفته، با پتانسیل بالا برای دروغ گفتن است.
راه را نشانش بدهید
در روزهای اخیر پیامی دربارهی نحوهی رفتار با فرد دروغگوکه اصطلاحا در روانشناسی با آن قانون پل طلایی میگویند منتشر شده است.
که طبق این قانون وقتی فردی به ما دروغ میگوید اگر به طور مستقیم به او بگوییم که متوجه دروغ او شدهایم تمام پلهای پشت سراو را خراب کردهایم بنابراین فرد به دروغ گفتن و توجیه کردن حرفهای خود ادامه میدهد و راهی برای بزگشت ندارد.لذا بهترین راه این است که با رفتار مناسب و به موقع پلی ازطلا پشت سر او بسازیم تا از این مسیر بازگردد و دیگر به دروغ گفتن خود ادامه بدهد.
باجلان در خصوص نحوهی برخورد با فرد دروغگو معتقد است در ابتدا باید هدف خود را از برملاشدن دروغ فرد مشخص کنیم گاهی برملاشدن دروغ فرد برای رسیدن به حقی است که توسط او پایمال شده است.
سکوت همیشه جواب نمیدهد
اما گاهی موضوع مسائل خانوادگی است. در این مواقع اگر به طور مستقیم بگوییم که توبه من دروغ گفته ای موجب برهم خوردن ارتباطات میشود بنابراین باید از مهارتهای ارتباطی کمک بگیریم.وقتی دربارهی کمکهای ارتباطی صحبت میکنیم یعنی سکوت را روش مناسبی برای برخورد با مشکلات نمیدانیم.
چون ممکن است سکوت در برابر یک دروغ موجب شود که متوجه علل مشکل نشود و یا دچار سوء تعبیر از رفتار ما گردد.یعنی فکر کند که ما متوجه دروغ ا نشدیم و بازهم به رفتار خود ادامه دهد.
وی در ادامه افزود: بهتر است اول علتهای دروغ در فرد را بشناسیم و سپس آنها را برطرف کنیم تا فرد دیگر مجبور به دروغ گفتن نشود.
باید با صحبت کردن در قالب حکایت یا داستان به او بفهمانیم که متوجه دروغ او شده ایم ولی زمان، نحوه گفتن الفظی که استفاده میکنیم خیلی اهمیت دارد.
دروغگویانی که یک روده راست ندارند
علی باجلان در خصوص نحوهی درمان افراد دروغگو عنوان کرد: افراد دروغگویی که جزء دستهی اول و دوم هستند(اعتماد به نفس پایین داردند-شرایط خانوادگی و اجتماعی آنها را وادار به دروغ میکند)با مهارتهای گفتاری و صحبت کردن به تدریج درمان خواهند شد اما دستهی سوم که مشکلات شخصیتی دارند و 1تا 5درصد افراد جامعه را شامل میشوند با مهارتهای گفتاری قابل درمان نیستند.
این افراد علاوه بر مشکلات شخصیتی، اختلالات دیگر شخصیتی ورفتاری نیز دارند که باید برای درمان حتما به روانشناس و روانپزشک ارجاع داده شوند.
گزارش از میتراپوررمضان
لینک منبع:
تولّد ابراهیم در درون غار، و سیزده سال زندگی مخفی او
شب و روز همچنان می گذشت، هفته ها و ماهها به دنبال هم گذر می کرد، و به همین ترتیب ولادت ابراهیم (ع) نزدیک می شد، مادر قوی دل و شجاع ابراهیم (ع) همواره در این فکر بود که هنگام زایمان کجا رود، و چگونه فرزندش را از گزند جلاّدان حفظ نماید؟
در آن عصر، قانونی در میان مردم رواج داشت که زنان در هنگام قاعدگی به بیرون شهر می رفتند و پس از پایان آن، به شهر باز می گشتند.
مادر ابراهیم (ع) تصمیم گرفت به بهانۀ این قانون و رسم، از شهر بیرون برود، و در کنار کوهی، غاری پیدا کند و در آنجا دور از دید مردم، شاهد تولّد نوزادش باشد.
همین تصمیم اجرا شد، مادر با کمال مراقبت از شهر خارج گردید، و خود را به غاری رسانید، و در آنجا درد زایمان به او دست داد، طولی نکشید که ابراهیم (ع) در همانجا دیده به جهان گشود، کودکی که در همان وقت، نور و شکوه خاصّی که نشانگر آیندۀ درخشان او بود، از چهره اش دیده می شد.
در این هنگام مادر نگران بود که آیا کودکش را در غار بگذارد یا به شهر بیاورد، سرانجام برای حفظ او تصمیم گرفت او را در پارچه ای پیچیده در درون همان غار بگذارد، و هر چند وقتی به سراغ او رود و به او شیر دهد.
مادر او در میان غار گذاشت و برای حفظ او از گزند جانوران، درِ غار را سنگ چین کرد، و به شهر بازگشت، از آن پس مادر هر چند روزی یکبار مخفیانه و گاهی شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش دیدار می نمود، می رفت تا به او شیر بدهد، ولی می دید به لطف خدا، او انگشت بزرگ دست را به دهان نهاده، و به جای پستان مادر از آن شیر جاری است...
به این ترتیب؛ این مادر و پسر، در آن دوران وحشتناک با تحمّل مشقّت ها و رنج های گوناگون، با مقاومت بی نظیر، ماهها و سالها به زندگی چریکی خود ادامه دادند، و حاضر نشدند که تسلیم زورگوییهای حکومت ستمگر نمرود گردند، تا آنکه سیزده سال از عمر ابراهیم گذشت
(اقتباس از مجمع البیان، ج 4، ص 325 - تفسیر جامع، ج 2، ص 319.)
آری حضرت ابراهیم (ع) از خطر دژخیمان سنگدل نمرود، 13 سال در میان غار زندگی کرد، در حقیقت در زندان طبیعت به سر برد، همواره سقف غار و دیوارهای تاریک و وحشتزای آن را می دید، گاهی مادر رنجدیده اش مخفیانه به ملاقاتش می آمد، و گاهی سر از غار بیرون می آورد و کوهها و دشت سرسبز و وافق نیلگون را تماشا می کرد، و بر خداشناسی و فکر باز و نشاط روحیّۀ خود می افزود، و منتظر بود که روزی فرا رسد و از زندان غار بیرون آید و در فضای باز قدم بگذارد، و مردم را از پرستش نمرود و آیین نمرود باز دارد...
در بخش بعد با بیرون آمدن ابراهیم از غار و تفکّر او در جهان آفرینش آشنا خواهید شد....
کتاب قصّه های قُرآن
به قلم روان
محمد محمدی اشتهاردی