مردی که ناشناخته ماند...
روزي نماز جماعت به امامت امام علي عليه السلام برپا شده، ناگاه يكي از خوارج به نام ابن الكوّاء فريادش بلند شد و آيه اي را به عنوان كنايه زدن به علي عليه السلام بلند خواند:
وَ لَقَد اوُحِي اِلَيكَ وَ اِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِن اَشْرَكْتَ لَيحْبِطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخاسِرينَ.
اين آيه خطاب به پيامبر است كه:
(به تو و همچنين پيامبران قبل از تو وحي شد كه اگر مشرك شوي، اعمالت از بين ميرود و از زيانكاران خواهي بود. )
ابن الكوّاء با خواندن اين آيه خواست، به علي عليه السلام گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام ميدانيم،
اوّل مسلمان هستي،
پيغمبر تو را به برادري انتخاب كرد،
در ليلة المبيت فداكاري درخشاني كردي و در بستر پيغمبر خفتي
خودت را طعمه شمشيرها قرار دادي، بالاخره خدمات تو به اسلام قابل انكار نيست.
امّا خدا به پيغمبرش هم فرموده:
اگر مشرك بشوي اعمالت به هدر ميرود و چون تو اكنون كافر شدي اعمال گذشته را به هدر دادي.
علي عليه السلام در مقابل چه كرد؟!
تا صداي او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آيه را به آخر رساند.
همين که به آخر رساند، علي عليه السلام نماز را ادامه داد.
باز ابن الكوّاء آيه را تكرار كرد و بلافاصله علي عليه السلام سكوت نمود.
علي عليه السلام سكوت ميكرد چون دستور قرآن است كه:
إذا قُرِي ءَ الْقُرآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِتُوا
«هنگامي كه قرآن خوانده ميشود، گوش فرا دهيد و خاموش شويد. »
بعد از چند مرتبه اي كه آيه را تكرار كرد و ميخواست وضع نماز را به هم زند، علي عليه السلام به قنوت نماز رسيد و در جواب او اين آيه را خواند:
فَاصْبِر اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يوقِنُونَ
(صبر كن وعده خدا حقّ است و فرا خواهد رسيد. اين مردم بي ايمان و يقين، تو را تكان ندهند و تو را نمي توانند سبك بشمارند)
امام علي عليه السلام ديگر اعتنائي نكرد و به نماز خود ادامه داد.
#حیدر
#امیرالمؤمنین
**حتما این ماجرا رو بخونید.خالی از لطف نیست**