رهنمودی برای حرف زدن وقتی آدم نمی داند چه بگوید
رهنمودی برای حرف زدن وقتی آدم نمی داند چه بگوید
فرض کن روزی سخت و پرمشغله در محل کارت داشته ای و تنها فکری که داری، این است که به خانه بروی، کفشهایت را در بیاوری و استراحت کنی. اما به محض اینکه پا به خانه می گذاری، متوجه می شوی همسرت ناراحت است. سر شام می پرسی چه شده، و او ناگهان سر درددلش باز می شود و می گوید که دیگر اصلا از تفریح او خبری نیست. و این آخرین حرفی است که دلت می خواسته بشنوی و نمی دانی چه بگویی.
آنچه نباید بگویی | آنچه باید بگویی |
می توانی قضیه را انکار کنی. "همین هفته ی پیش بود که به شهربازی رفتیم." | سعی می کنی از قضیه سر در بیاوری. "منظورت چیه؟" |
از روی ناپختگی و جهالت جواب می دهی. "ما که بیشتر از زن و شوهرهای دیگر بیرون می رویم." | راه عاقلانه در پیش می گیری و دنبال اطلاعات می گردی. "چرا این را می گویی، عزیزم؟" |
سعی می کنی ثابت کنی او اشتباه می کند و کار به بگو و مگو می کشد. "ما نرفتیم بیرون و بعدش تو را به سینما نبردم؟ | از جنگ کلامی اجتناب می کنی و در مقام دفاع از خودت بر نمی آیی. "چه چیزی باعث شده چنین تصوری داشته باشی؟" |
می توانی در برابر ظاهر قضیه واکنش نشان دهی و اصل قضیه را ول کنی. "ببین، من هفته ای پنجاه ساعت کار می کنم و دیکر نا ندارم بیرون بروم." | می توانی منشاء طغیان را پیدا کنی و به اوضاع سر و سامان بدهی. "باربی و بیل به کلاس رقص می روند. ما هم می توانیم...." |
تانگ فو
سَم هورن
نفیسه معتکف
روش برخورد با افراد تند خو