پـــــــــــنجرۀ نــــــــــــگـــاه
پـــــــــــنجرۀ نــــــــــــگـــاه
زن و مرد جوانی به خانۀ جدیدشان اسباب کشی کردند ... در روز نخست، ضمن صرف صبحانه، زن از پنجرۀ آشپزخانه دید که همسایه شان در حال آویزان کردن رخت های شسته شده است. با دیدن لباس ها گفت: «لباس ها چندان تمیز نیستند! انگار نمی داند چطور باید لباس بشوید. احتمالاً باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد، اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباس های شسته شده را برای خشک شدن آویزان می کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، زن جوان از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «بالاخره یاد گرفته چطور لباس بشوید. من مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده؟!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح کمی زودتر بیدار شدم و شیشۀ پنجره آشپزخانه مان را تمیز کردم!»
نتیجه:
قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که می بینیم، در پی دیدن جنبه های مثبت او باشیم؟
من، منم؟!
داستانهای کوتاه و شگفت انگیز
جلد دوم
مترجم و گردآور:
امیررضا آرمیون