یک نصیحت از شیطان

یک نصیحت از شیطان
به شیطان گفتم: لعنت بر شیطان.
شیطان لبخند زد.
پرسیدم چرا می خندی؟!
پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد.
پرسیدم: مگر چه کرده ام؟
گفت: مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام. با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟!
جواب داد: نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است: به همین خاطر تو را زمین می زند.
پرسیدم: پس تو چه کاره ای؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رَم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلا برو سواری کردن بیاموز!
کتاب من، منم؟!
داستانهای کوتاه و شگفت انگیز
جلد یکم
مترجم و گردآور:
امیررضا آرمیون
