رهنمودی برای مهار جر و بحث از طریق شوخی

رهنمودی برای مهار جر و بحث از طریق شوخی
بیکار هستی و داری دنبال کار می گردی. بعد از چ ند ماه دوندگی، بالاخره دو مورد خوب سر راهت قرار می گیرید که البته هنوز قطعی نیست. اگر کسی معصومانه و بی منظور از تو بپرسد بالاخره کارگیر آوردی یا نه، می توانی منطقی رفتار کنی؟ چه واکنشی نشان می دهی؟
| آنچه نباید بگویی | آنچه باید بگویی |
می توانی بگذاری مردم ازت نقطه ضعف به دست بیاورند: "اگر یک دفعه دیگر کسی در مورد شغلم بپرسد، کله ی خودم را می کنم." | می توانی از قبل بر سؤال های نگران کننده جوابی آماده کنی: "بالاخره کسی شغلی به من پیشنهاد کرد که البته قبول نکردم. کارش این بود که خیابانها را متر کنم." |
می توانی کلافه شوی و بدشانسی را برای خودت مثل طوق لعنت بدانی: "هیچ کاری پیدا نمی کنم. کلی عمر وقت خودم را تلف کردم و هیچی به هیچی." | می توانی از این بدبیاری، لطیفه بسازی: "خیال نداشتم به این زودی خودم را بازنشسته کنم، اما خوبی اش در این است که تمام هفته را آزادم تا به پسرم شنا یاد بدهم." |
می توانی به زندگی بد و بیره بگویی و گزک دست مردم بدهی. "منظورش چیه پولم دارد تمام می شود؟" | می توانی شوخ طبعی ات را حفظ کنی: "پولم هم ته کشید، مهم نیست. دسته چک دارم که. " |
می توانی بابت سؤالهای از روی بی فکری دلخور شوی و از حرفهای غیرمنطقی برنجی. "چطور به این سؤالهای احمقانه جواب بدهم؟ او نمی فهمد اگر کارگیر آورده بودم، خودم می گفتم؟" | می توانی نکته ها را بگیری و با آنها زندگی را شیرین و خنده دار کنی: "امروز از جلوی یک مغازه رد می شدم که دو تا تابلو روی درش بود بدین مضمون: استخدام کارمند و سلف سرویس. بنابراین داخل شدم و خودم را استخدام کردم." |
کتاب تانگ فو
سَم هورن
نفیسه معتکف
روش برخورد با افراد تندخو
