گذشته را فراموش کنید
گذشته را فراموش کنید
پیر فرزانه ای در جمعی سخن می گفت. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد، همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای، او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند و او مجدداً لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمع به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت:
«وقتی که نمی توانید بارها به لطیفه ای بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مشکلات و خاطرات تلخ گذشته ادامه می دهید؟! گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید....»
همه چیز را به جز آنچه که می خواهی انجام دهی
به دست فراموشی بسپار و فقط آن کار را انجام بده!
ویلیام دورانت
من، منم؟!
داستانهای کوتاه و شگفت انگیز
جلد دوم
مترجم و گردآور:
امیررضا آرمیون