90 درجه به سمت پنجره(قسمت دوم)
من و لوله تانک با هم یه زاویه ۹۰ درجه میساختیم. زاویه قندون و گلدون ۹۰ درجه بود. و زاویه بین عقربه ساعت شمار و دقیقه شمار هم زاویه ۹۰ درجه داشت.
سکوت تنها صدایی بود که شنیده میشد. سرما از پنجره به داخل وارد میشد ولی خب بخار چای صورتم را گرم نگه میداشت. قند کوچکی برداشتم و در دهانم گذاشتم. قند حتی با چای هم آب نمیشد. مجبور بود قند را با دندانم خورد کنم.
با خودم فکر میکردم. یعنی یک چادر پلاستیکی روشن میتواند خانواده هایی را که در کشور های جنگی زنگی میکنند گرم نگه دارد؟
طولی نکشید که با خوردن چای خوابم برد. در خواب حیواناتی را میدیدم که با همدیگر دعوا میکردند. آنها صدایشان را بلند میکردند و به ارکست طبیعت اضافه میشدند. اما من از این وضعیت راضی نبودم. بلند شدم و داد زدم بسه دیگه.
از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم. پس چرا هنوز ساعت ۹.............................................