دندان‌پزشکی

پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۶/۲۱
13:48
مینا

 

وقتی پدرم می‌گفت بریم، دیگه بقیه صحبت‌هاشون رو گوش نمی‌دادم. مثل فشفشه می‌دویدم، لباس‌هام رو می‌پوشیدم. موهام رو سریع شونه می‌زدم و دم در می‌ایستادم. حتی شده یک ساعت هم، منتظر بقیه می‌موندم.

پدرم می‌خندید و می‌گفت، "گوش نمیده بقیه‌اش رو که کجا بریم و چه کنیم! فقط به محض اینکه میگم بریم، میدوه یه شونه به موهای جلوی پیشونیش میکشه و کاری به بقیه موهاش هم نداره، آماده‌به‌یراق می‌ایسته دم در."

نمی‌دونم این چه اخلاقی بود که حتی بعدها هم تغییری نکرد. با همه مسئولیتی که داشتم، باز همیشه کلی منتظر می‌شدم، تا بچه‌هام آماده بشوند.

وقتی می‌رفتیم بیرون، دیگه انگار همه چیز تموم بود. نمی‌دونم چرا عین آب روی آتش اون همه عجله آروم می‌شد. آخرش هم نفهمیدم چرا!

 

 

اما یه روز، همون‌جور آماده شدم و دم در منتظر ایستادم. پدر و مادرم آمدند، اما، از خواهر و برادرهام خبری نبود. مطابق معمول، اونقدر ذوق و شوق داشتم که متوجه چیزی نشدم، به سرعت دویدم و سوار ماشین شدم.

حالا نگو همه می‌دونند، من کجا دارم میرم. هرکدوم یه گوشه و کناری قایم شده بودند و داشتند به من می‌خندیدند. مخصوصا جلو نمی‌آمدند، نکنه که بابا بهشون اخم کنه.

من توی حال و هوای خودم بودم و خوشحال. تا اینکه پدرم گفت رسیدیم. وارد یه مطب شدیم ولی باز هم متوجه نشدم، فکر می‌کردم مثلا یکی‌شون خواسته بیاد دکتر، بعد هم بریم جایی که قراره بریم.

مطب دندانپزشکی بود. نوبتمون که شد مامان دستم رو گرفت، رفتیم داخل. یک‌مرتبه من رو نشوند روی صندلی دکتر. تازه به خودم آمدم که چرا خواهر و برادرهام نیامدند و داشتند می‌خندیدند. دیگه راه فرار نداشتم و مجبور به تسلیم بودم.

خدابیامرزدشان، از یه طرف توی دلم ازشون ممنون بودم که بهم حرفی نزده بودند. چون این‌جوری از چند روز قبل دلهره می‌گرفتم، از طرفی به خاطر اینکه یک‌مرتبه با این قصه مواجه شدم، برای همیشه از دندانپزشکی متنفر موندم.

البته حس ناراحتی من از دندانپزشکی فقط به همین دلیل، نبود. من در همون بچگی از بوی پیازی که اون دکتر مصرف می‌کرد و اینکه خیلی آروم کار می‌کرد، اذیت می‌شدم. جالب اینجاست که مادربزرگم هم از این موضوع ناراحت بود.

چون پدرم به مهارت اون دکتر خیلی اعتقاد داشت، تا زمانی که خانه پدری بودیم، همیشه برای معالجه خود و خانواده‌اش، به این دکتر رجوع می‌کرد.

 

 

حالا بیشتر از 20 ساله یه دکتر حاذق پیدا کرده‌ام. قدرت تشخیص، عملکرد و سرعتش در کار بی‌نظیره. اونقدر دکتر خوبیه که حس می‌کنم دینی به گردنم داره و اینجا دلم می‌خواد ازش اسم ببرم و معرفیش کنم.

 

دکتر حمیدرضا مطلبی، دندانپزشک

 

نشانی: تهران، ولی عصر، بالاتر از پارک ساعی، خیابان ۳۲، ساختمان پزشکان یاس، طبقه اول، واحد ۱۰۵.

 

 

من بیشتر عمرم رو توی دندانپزشکی گذرونده‌ام، ولی متاسفانه هنوزه که هنوزه از ترسم کم نشده. با اینکه  صددرصد از این دکتر راضیم اما وقتی از مطب میام بیرون، بی‌اختیار تا جایی‌که قدرت دارم فقط می‌دوم تا اینکه مطمئن بشم، خیلی از مطب دور شده‌ام، اون‌وقته که آروم می‌گیرم.

 

http://khaneyeminajoon.blogfa.com/

         کانال تلگرام من:                    https://t.me/khaneyeminajoon 

موضوعات مرتبط: دفتر خاطرات نسلی ساخته

(( به کمپین نسلی ساخته خوش اومدید )) با مرورگر فایرفاکس یا گوگل کروم برای بهتر باز شدن وبلاگ استفاده کنید :) (( وبی برای خدمت به بشریت )) برای تبادل لینک و نویسندگی وب پیام بگذارید آدرس وبتون هم حتما بذارید ...
آدرس اینستاگرام خدمات تایپ و نقاشی :
https://www.instagram.com/kh.type.paint
برای مطالعه اهداف نسلی ساخته به پروفایل نسلی ساخته مراجعه کنید لینک منبع زیر :
http://naslisakhte.blogfa.com/profile

کپی رایت © 2019 - 2025 *** کـــمپیــن نــســلی ســـاختــه *** ✔️
Theme By Avazak.ir