حالا من چه جوریم؟ :)
مواقعی که؛
- میخواهید گوشت خرد کنید و میبینید که چاقو، کُنده و فراموش کردهاید اون رو تیز کنید. الان هم وقتی برای اینکار نیست. گوشتها روی دستتون موندهاند و رها کردنشون اشتباهه.
- قسمت اعظمِ خونه رو جاروبرقی زدهاید که یکمرتبه، برق قطع میشه و کار، نیمهکاره میمونه.
- لوله سینک آشپزخانه، گرفتگی پیدا میکنه و آب به خوبی رد نمیشه. هی پمپ میزنید ولی فایدهای نداره.
- یه لحظه، حواستون پرت میشه و مربای آلبالو روی اجاق گاز، سر میره. دیگه چقدر طول میکشه که تمیز بشه، خدا میدونه. اگر شیر سر بره که دیگه واویلا ...
- میبینید خونه پر از پَر شده و این یعنی بچهها بالشهاشون رو کیسه بوکس کردهاند و برای اینکه بازی کنند، توی سر و کله هم میزنند.
- ماشین لباسشویی بدقلقی میکنه و هرچی کفه از توش میریزه بیرون.
- بچهها کلافِ بافتنی رو برداشتهاند، تا شده به هم تابوندهاند و دورتادور تمام ستونها و پایه میز و صندلیها پیچاندهاند.
- ساعت سه بعدازظهره، میگید یه دقیقه بخوابم، خواب که چه عرض کنم، بیهوش میشید از خستگی. تازه وانت سبزیفروشی میاد: "سبزی قورمه، قورمه سبزی، ..." (نمیدونم چرا همه چیز رو برعکس میکنه و دوباره و دوباره تکراری میگه!). حس میکنید حتی انگشتهاتون رو هم نمیتونید تکان بدید، چه برسه که بلند بشید. بعد از چند دقیقه، صداش از بلندگو میاد که توی کوچه فریاد میزنه: "حاج خانم چرا نمیای، مگه سفارش سبزی نداده بودی؟"
چه حالی بهتون دست میده؟ عکسالعملتون در چنین لحظاتی چیه؟
اگر گفتید من چه جوری میشم؟
http://khaneyeminajoon.blogfa.com/
کانال تلگرام من: https://t.me/khaneyeminajoon