گلهای وفادار
یک زمانی بیشتر از 50 تیره گل و گیاه آپارتمانی، تزئینی و باغچه، رو پرورش میدادم. همه اطلاعاتم رو هم تجربی بهدست آورده بودم. از رسیدگی بهشون خیلی لذت میبردم و از شادابی و طراوتشون، خودم به وجد میاومدم. هرکدوم روش نگهداری خودش رو داشت، آبیاری، قلمه زدن، نوع خاصی از کود. من با صبر و حوصله، نظم و دقت، ازشون مراقبت میکردم. نگهداری از بعضیشون آسون بود بعضی سخت. اونقدر به این کار علاقه داشتم، اصلا متوجه سختی کار نمیشدم که مثلا رسیدگی به بنجامین در آپارتمان خیلی مشکله یا نگهداری گل رز و گل چلچراغ.
باهاشون خیلی حرف میزدم، از زیباییشون، از اینکه چقدر دوستشون دارم. احساس میکردم، شادابتر از گلهایی هستند که جاهای دیگه میدیدم. البته این مورد رو هم، باز دیگران زیاد بهم میگفتند. یه زمانی حس کردم با حرفزدنهای من بیشتر شکوفا میشن تا رسیدگی به نیازهای معمول گلکاریشون.

همیشه حیاط و داخل خونهام پر از طراوت و شادابی بود. بیشتر از یک ربع قرن، این وضع ادامه داشت تا اینکه بدون پیشبینی، بیماری به سراغم اومد. با وضعی که برام ایجاد شده بود باز هم ادامه دادم، اما حرف زدنم، کم و کمتر شد. خیلی تلاش میکردم که ناتوانیم باعث نشه، براشون کم بگذارم. ولی بالاخره حرفهام به صفر رسید و بهتدریج احساس کردم، شروع کردهاند به ازبینرفتن.
تا اینکه خواهرم گفت، جایی خونده که گیاهان از روحیه صاحبشون خیلی تأثیر میگیرند. گفت، اونها دارن همپای تو مریض میشن.
جالب اینجا بود که همینطور هم شد. با اینکه رسیدگیم نسبت به قبل فرقی نکرده بود، اما پابهپای من، اونها هم حالشون بدتر میشد. تا اینکه خیلی عجیب، همهشون از بین رفتند و من رو در حسرت خودشون گذاشتند. حتما حرف خواهرم درست بوده، بهخصوص که گفت این رو جایی خونده، ولی من دیگه حتی نتونستم یک گلدون داشته باشم و این روی روحیهام اثر خیلی بدی گذاشت. بههرحال، خدا رو شکر میکنم که تونستم یه همچون تجربه شیرینی رو توی زندگیم داشته باشم.
http://khaneyeminajoon.blogfa.com/
کانال تلگرام من: https://t.me/khaneyeminajoon
