محبوبه شب
پدرم عاشق گلکاری بود. اول سال و از عصر به بعد تا پاسی از شب با گلکاری و کارهای مربوط به باغچه، خودش رو سرگرم میکرد. پرتقال، آلبالو، گیلاس، خرمالو، فلفل سبز و انواع سبزیجات میکاشت و به ثمر میرسوند. اول صبح را با عطر گلهای یاس رازقی، که برای سفره صبحانهای که مادرم آماده کرده بود، میچید شروع میکردیم و بقیه روز، عطر خوشی از انواع گلهای رز را توی خونه پخش میکرد.
تازه وقتی شب میشد نوبت محبوبه شب بود که هوش از سرمون بپرونه. جالب اینجا بود که بدون اینکه در این زمینه درسی خونده باشه هر نوع گیاهی رو به خوبی به عمل میآورد، تکثیر میکرد و حتی خیلیهاش رو به دیگران هم هدیه میداد. عاشق بوته رز و محبوبه شب بود، بهطوریکه تمام فصل سال توی باغچه خونهمون گل رز وجود داشت و محبوبه شب تا آخرین لحظهایکه دیگه فصلش تموم میشد هم گل میداد. فقط یه چیزی جالب بود: اینکه همهشون رو با یک چشم نگاه میکرد. همونطورکه درخت پرتقال رو آبیاری میکرد، بوته های گل رو هم همونجور آب میداد. ما همیشه به این موضوع بسیار میخندیدیم. عجیب اینکه عملکرد اینگونه بود ولی کیفیت کار حرف اول رو میزد.
من فکر میکنم موجوداتِ زبونبسته فقط به عشقش نگاه میکردند و زندگی میکردند نه به میزان آب، کود و هرسکردنی که ارائه میداد. عجیبتر اینکه وقتی از دنیا رفت، یواش یواش همهشون از بین رفتند.
تقدیم به پدرم، روحش شاد.
http://khaneyeminajoon.blogfa.com/
کانال تلگرام من: https://t.me/khaneyeminajoon