اشعار زیبا
امید، با بالهایش بر روح آدمی فرود می آید و موسیقی بی کلام سر می دهد که هیچ گاه باز نمی ایستد و شیرین ترین نغمه اش در طوفان به گوش می رسد و این طوفان چنان مهیب است که این پرنده کوچک را که بسیاری دل گرم او هستند، آشفته می کند. من آن نغمه را در سردترین سرزمین شنیده ام و بر روی غریب ترین دریا هنوز و هرگز در نهایت و تنگنا، از من خرده نانی طلب نکرده است. کتاب سفرمان تقریبا آغاز شده بود..... شاعر: امیلی دیکنسون مترجم: روژین نظری