چشم انگشت

چشم انگشت
سوگند می خورم که انگشتان دست چشم دارند...
وقتی می نویسم آنها اطراف قلم حلقه می زنند
و به آنچه نوشته می شود می نگرند...
و هنگامی که می خواهم نوشته ای از کتابی را بخوانم،
باز آنها خود را به صفحه ی کاغذ می رسانند...
و نوشته ها را از نزدیک نگاه می کنند....
آموختن را نیاموخته ایم
کلاغ ها هنوز هم به کشتزارها نزدیک نمی شوند...
از آدم ها می ترسند نه از مترسک ها...
آنها مسیح مصلوب را هنوز هم به خاطر دارند...
آرش نورآقایی
![]()
