نیمی رها، نیمی در بند

نیمی رها، نیم در بند
شوریده سر و دست افشان .... اما پایبند خاک .... درخت را می گویم....
هزاران سال است که برگ های چنگ مانند درخت بر زمین فرود می آیند...
به خاک حمله می کنند و در آن فرو می روند... تا درخت را رها سازند ...
اما نمی دانند .... ما همگان تنها نیمی رهائیم ... نیمی در بند...
کتاب آموختن را نیاموخته ایم
کلاغ ها هنوز همه به کشتزارها نزدیک نمی شوند....
از آدم ها می ترسند نه از مترسک ها...
آنها مسیح مصلوب را هنوز هم به خاطر دارند...
آرش نورآقایی
![]()
